سیف فرغانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 203

1. دلی کز وصل جانان بازماند

2. تنی باشد که از جان باز ماند

3. نگارینا منم بی روی خوبت

4. شبی کز ماه تابان باز ماند

5. چه باشد حال آن بیچاره عاشق

6. که از وصلت بهجران باز ماند

7. چه گردد ذره سرگشته راحال

8. که از خورشید رخشان باز ماند

9. اگر خورشید رخسار تو بیند

10. درآن رخساره حیران بازماند

11. وگر بار فراقت بروی افتد

12. ز دور این چرخ گردان باز ماند

13. غم تو قوت جان عاشقانست

14. روا نبود کز ایشان بازماند

15. نه دست خلق راشاید عصایی

16. که از موسی عمران باز ماند

17. کسی را دست آن خاتم نباشد

18. کز انگشت سلیمان بازماند

19. باسکندر کجا خواهد رسیدن

20. گر از خضرآب حیوان بازماند

21. بزیر ران هر مردی نیاید

22. چو رخش از پور دستان باز ماند

23. نگارا سیف فرغانیست بی تو

24. چو بلبل کز گلستان بازماند

25. زر اشعار او در روم گنجیست

26. که زیر خاک پنهان بازماند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مبین حقیر گدایان عشق را کاین قوم
* شهان بی کمر و خسروان بی کلهند
شعر کامل
حافظ
* شکایتی که ز زلف دراز اوست مرا
* به گفتن و به شنیدن نمی شود آخر
شعر کامل
صائب تبریزی
* غم عاشق سرایت می کند معشوق را در دل
* ز آه و دود قمری سرو آخر شمع ماتم شد
شعر کامل
صائب تبریزی