سیف فرغانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 309

1. ترکیست یار من که نداند کس از گلش

2. او تند خو و بنده نه مرد تحملش

3. پسته دهان که در سخن و خنده می شود

4. زآن پسته پرشکر طبق روی چون گلش

5. پایان زلف جعد پریشان سرش ندید

6. چندانکه دور کرد دل اندر تسلسلش

7. بی او ز زندگانی چون سیر گشته ام

8. زآن جان خطاب می کنم اندر ترسلش

9. او شاه بیت نظم جهانست زینهار

10. جز مهر و مه ردیف مکن در تغزلش

11. هر صورتی که نقش کند در ضمیر من

12. اندیشه بر خطا بود اندر تخیلش

13. چندین هزار ترک تتاری نغوله را

14. گیسو بریده بینی ازآشوب کاکلش

15. او زیور عروس جمال خودست و نیست

16. بهر مزید حسن بزیور تجملش

17. آهوی جان بنده چراگاه خویش یافت

18. بر برگ گل چو مشک بیفشاند سنبلش

19. دیوانه یی شود که نیاید بهوش باز

20. هر عاقلی که دید بمستی شمایلش

21. جان برد و عشوه داد وهمه ساله این بود

22. با او تقرب من و با من تفضلش

23. آنکس که اسب در پی این شهسوار راند

24. رختش بآب رفت و خرافتاد بر پلش

25. با گلستان چهره او فارغست سیف

26. از بوستان و حسن گل و بانگ بلبلش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* خاموش که سرمستم بربست کسی دستم
* اندیشه پریشان شد تا باد چنین بادا
شعر کامل
مولوی
* ندانم قامتست آن یا قیامت
* که می‌گوید چنین سرو روان هست
شعر کامل
سعدی
* من چه دارم درنظر تا دل به آن خرم کنم؟
* پسته از یاد شکر در پوست خندان می شود
شعر کامل
صائب تبریزی