شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1400

1. درآمد ترک سرمستی که غارت می کند خانه

2. چنان مستست کز مستی نداند خویش بیگانه

3. خراباتست و من سرمست و ساقی جام می بر دست

4. بهشت جاودان ما بود این کنج میخانه

5. ز عشقش آتشی افروخت جان عاشقان را سوخت

6. وجود ما و عشق او مثال شمع و پروانه

7. برو ای عقل سرگردان که من مستم تو مخموری

8. سخن از غیر میگوئی مرا با غیر پروانه

9. درین بزم ملوکانه نشسته جان و جانانه

10. نشسته جان و جانانه در این بزم ملوکانه

11. اگر جانست حیرانست و گر دل والهٔ عشقست

12. اگر علمست نادانست و گر عقلست دیوانه

13. بیا ای مطرب عشاق و ساز عاشقان بنواز

14. حریف نعمت الله شو بخوان این قول مستانه


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مگر خود ساقی خود بوده ای ای شاخ گل امشب؟
* که آتش می زند در خار مژگان ارغوان تو
شعر کامل
صائب تبریزی
* ما آبروی فقر و قناعت نمی‌بریم
* با پادشه بگوی که روزی مقدر است
شعر کامل
حافظ
* نبیند چو تو نیز گردان سپهر
* به رزم و به بزم و به رای و به چهر
شعر کامل
فردوسی