شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 473

1. چشم ما روشن به نور او بود

2. این چنین چشم خوشی نیکو بود

3. روبروی خویش بنشیند چو ماه

4. آئینه گر ساده و یک‌رو بود

5. دل به دریا رفت و ماه در پیش

6. حال دریا عاقبت تا چو شود

7. عشق سرمست او می‌نوشد مدام

8. عقل مخمور و بگفت و گو بود

9. هر که باشد بندهٔ سلطان ما

10. بر در او پادشه انجو بود

11. از ازل یاری که دارد دولتی

12. تا ابد دایم به جست و جو بود

13. نعمت‌الله میر سرمستان ما است

14. میر میران نزد او میرو بود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سر زلف تو نباشد، سر زلف دیگر
* از برای دل ما قحط پریشانی نیست
شعر کامل
صائب تبریزی
* من ار چه در نظر یار خاکسار شدم
* رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند
شعر کامل
حافظ
* بیاض روی تو را نیست نقش درخور از آنک
* سوادی از خط مشکین بر ارغوان داری
شعر کامل
حافظ