شیخ بهایی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 6

1. آنانکه شمع آرزو در بزم عشق افروختند

2. از تلخی جان کندنم، از عاشقی واسوختند

3. دی مفتیان شهر را تعلیم کردم مسئله

4. و امروز اهل میکده، رندی ز من آموختند

5. چون رشتهٔ ایمان من، بگسسته دیدند اهل کفر

6. یک رشته از زنار خود، بر خرقهٔ من دوختند

7. یارب! چه فرخ طالعند، آنانکه در بازار عشق

8. دردی خریدند و غم دنیای دون بفروختند

9. در گوش اهل مدرسه، یارب! بهائی شب چه گفت؟

10. کامروز، آن بیچارگان اوراق خود را سوختند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بس تجربه کردیم در این دیر مکافات
* با دردکشان هر که درافتاد برافتاد
شعر کامل
حافظ
* ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می‌رود
* وآن دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود
شعر کامل
سعدی
* دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب
* بنال هان که از این پرده کار ما به نواست
شعر کامل
حافظ