وحشی بافقی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 12

1. عزت مبردر کار دل این لطف بیش از پیش را

2. این بس که ضایع می‌کنی برمن جفای خویش را

3. لطفی که بد خو سازدم ناید به کار جان من

4. اسباب کین آماده کن خوی ملال اندیش را

5. هر چند سیل فتنه گر چون بخت باشد ور رسی

6. کشتی به دیوار آوری ویرانهٔ درویش را

7. بر کافر عشق بتان جایز نباشد مرحمت

8. بی جرم باید سوختن مفتی منم این کیش را

9. عشقم خراش سینه شد گو لطف تو مرهم منه

10. گر التفاتی می‌کنی ناسور کن این ریش را

11. چون نیش زنبورم به دل گو زهر می‌ریز از مژه

12. افیون حیرت خورده‌ام زحمت ندانم نیش را

13. با پادشاه من بگو وحشی که چون دور از تو شد

14. تاریخ برخوان گه گهی خوبان عهد خویش را


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است
* کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد
شعر کامل
حافظ
* رز به اندک روزگاری بر سر آمد از چنار
* هر سبکدستی عنان تاک نتواند گرفت
شعر کامل
صائب تبریزی
* دست فلک ز کارم وقتی گره گشاید
* کز یکدیگر گشایی زلف گره گشا را
شعر کامل
فروغی بسطامی