وحشی بافقی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 358

1. منفعل دل خودم چند کشد جفای تو

2. عذر جفای تو مگر خواهمش از خدای تو

3. گشت ز تاب و طاقتم تاب رقیب منفعل

4. هیچ خجل نمی‌شود طبع ستیزه رای تو

5. شب همه شب دعا کنم تا که به روز من شوی

6. دل به ستمگری دهی کو بدهد سزای تو

7. رخنه چو میفتد به دل بسته نمی‌شود به گل

8. گو مژه تر مکن به خون خاک در سرای تو

9. ای رقم فریب عقل از تو بسوخت هستیم

10. خانه سیاه می‌کند نسخهٔ کیمیای تو

11. افسر لطف داشته این همه عزتش مبر

12. تارک عجز ما که شد پست به زیر پای تو

13. ای که طبیب وحشیی خوب علاج می‌کنی

14. وعده به حشر می‌دهد درد مرا دوای تو


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* شاه آن نیست که ملکی به سپاهی گیرد
* شاه آنست که بر ملک دلی باشد شاه
شعر کامل
وحشی بافقی
* ایهاالناس جهان جای تن آسانی نیست
* مرد دانا، به جهان داشتن ارزانی نیست
شعر کامل
سعدی
* چنان برخاستم از جا مشوش
* که برخیزد سپند از روی آتش
شعر کامل
محتشم کاشانی