اهلی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 153

1. مصر شرف از حسن ادب یوسف جان یافت

2. دولت بعبث جان برادر نتوان یافت

3. داریم گمانی که ترا هست دهان لیک

4. کس گنج یقین را نتواند بگمان یافت

5. آنی که تو داری بصفت راست نیاید

6. آن مست می تست که کیفیت آن یافت

7. آن زخم جفا خورد شکاریم که از ما

8. بی خون جگر کس نتوانست نشان یافت

9. دشنام ترا قدر دعا گوی تو داند

10. کز تلخی دشنام تو شیرینی جان یافت

11. یکدم بوصال تو امانم ندهد هجر

12. هرگز نتواند کسی از مرگ امان یافت

13. آیینه اسکندر و جام جم اگر هست

14. اینست که اهلی ز کف پیر مغان یافت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چه خوشست بوی عشق از نفس نیازمندان
* دل از انتظار خونین دهن از امید خندان
شعر کامل
سعدی
* به نام خداوند خورشید و ماه
* که او داد بر آفرین دستگاه
شعر کامل
فردوسی
* بساط عمر مرا گو فرونورد زمانه
* که من حکایت دیدار دوست درننوردم
شعر کامل
سعدی