اهلی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 771

1. یک سخن گفت آن لب و جان شهیدان تازه کرد

2. مرده صد ساله را گفتار او جان تازه کرد

3. نرگسش از غمزه خون صد چو من بیچاره ریخت

4. نامسلمان بین که خون صد مسلمان تازه کرد

5. آتشی پنهان که در خاکستر من مانده بود

6. کاوکاو غمزه آن چشم فتان تازه کرد

7. نرگس چشم از نسیم جیب یوسف گر شکفت

8. بوی او داغ کهن بر پیر کنعان تازه کرد

9. آن تبسم کردن پنهان و آن کان نمک

10. مرهم دل شد ولی صد زخم پنهان تازه کرد

11. یک نظر در چشم اهلی جلوه کرد آن مشگموی

12. صد پریشانی بر این پیر پریشان تازه کرد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تو از قبیله خوبان سست پیمانی
* من از جماعت عشاق سخت پیوندم
شعر کامل
فروغی بسطامی
* ز پادشاه و گدا فارغم بحمدالله
* گدای خاک در دوست پادشاه من است
شعر کامل
حافظ
* باور مکن که من دست از دامنت بدارم
* شمشیر نگسلاند پیوند مهربانان
شعر کامل
سعدی