اهلی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 772

1. دی نظر دیده بر آن نعل سم توسن کرد

2. صیقلی دید که آیینه جان روشن کرد

3. دوست شد یارم و یاران بمن اغیار شدند

4. دوست بنگر که همه خلق جهان دشمن کرد

5. این نه آن بود که شد همسخنم وقت وداع

6. جان من بود که میرفت و سخن با من کرد

7. خار در دیده من باد بجای مژه ام

8. گر دلم بی رخ او چشم سوی گلشن کرد

9. عاشق غمزده بی او چو بگلشن بگذشت

10. گلشن او دو دل سوخته چون گلخن کرد

11. دل تاریک مرا خانه خود کرد و خوش است

12. که به تیر مژه آن خانه پر از روزن کرد

13. سایه بر عرش برین کی برسد چون خورشید

14. هرکه چون اهلی مسکین نه در او مسکین کرد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* عیب نبود گر ترنج از دست نشناسم که نیست
* در همه مصرم کسی چون یوسف کنعان عزیز
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* طاقتی کو که به سر منزل جانان برسم
* ناتوان مورم و خود کی به سلیمان برسم
شعر کامل
خاقانی
* دارم امید بر این اشک چو باران که دگر
* برق دولت که برفت از نظرم بازآید
شعر کامل
حافظ