امیر معزی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 6

1. حلقه‌های زلف جانان تا سراندر سرزده است

2. دل ز من بگریخته است و زیر زلف او شده است

3. گر شب تاریک خواب آرد همی در چشم من

4. زلف شبرنگش چرا خواب از دو چشمم بستداست

5. گر ز اصل جادویی و شعبده خواهی نشان

6. چشم او بنگر که اصل جادویی و شعبده است

7. تاکه او را دو رده است از در مکنون و عقیق

8. از سرشک و لعل او بر چهرهٔ من صد رده است

9. گر بود آتشکده آرامگاه موبدان

10. عشق او چون موبدست و جان من آتشکده است

11. پارسا چون باشم از عشق وی و توبه ‌کنم

12. کان بت عیار تیر غمزه بر جانم زده است

13. با چنان غمزه‌ که او دارد مرا و جز مرا

14. پارسایی باطل است و توبه ‌کردن بیهده است

15. دارد آن خورشید لشکر صورت فردوسیان

16. گویی از فردوس پیش تخت سلطان آمده است

17. خسرو گیتی ملکشاه آن‌ که اندر شرق و غرب

18. نه بود هرگز چنو سلطان و نه هرگز بُده است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* خلاف نفس کلید در بهشت بود
* به هر چه نفس تولا کند تبرا کن
شعر کامل
صائب تبریزی
* خبر ما برسانید به مرغان چمن
* که هم آواز شما در قفسی افتادست
شعر کامل
سعدی
* بزد گردن غم به شمشیر داد
* نیامد همی بر دل از مرگ یاد
شعر کامل
فردوسی