عراقی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 149

1. گر آفتاب رخت سایه افکند بر خاک

2. زمینیان همه دامن کشند بر افلاک

3. به من نگر، که به من ظاهر است حسن رخت

4. شعاع خور ننماید، اگر نباشد خاک

5. دل من آینهٔ توست، پاک می‌دارش

6. که روی پاک نماید، بود چو آینه پاک

7. لبت تو بر لب من نه، ببار و بوسه بده

8. چو جان من به لب آمد چه می‌کنم تریاک؟

9. به تیر غمزه مرا می‌زنی و می‌ترسم

10. که بر تو آید تیری که می زنی بی‌باک

11. برای صورت خود سوی من نگاه کنی

12. برای آنکه به من حسن خود کنی ادراک

13. مرا به زیور هستی خود بیارایی

14. و گرنه سوی عدم نظر کنی؟حاشاک

15. اگر نبودی بر من لباس هستی تو

16. ز بی‌نیازی تو کردمی گریبان چاک

17. مده ز دست به یک بارگی عراقی را

18. کف تو نیست محیطی که رد کند خاشاک


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی
* که فرشته ره ندارد به مقام آدمیت
شعر کامل
سعدی
* حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است
* کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد
شعر کامل
حافظ
* ببستی چشم یعنی وقت خواب است
* نه خوابت آن حریفان را جواب است
شعر کامل
مولوی