عراقی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 40

1. آه، به یک‌بارگی یار کم ما گرفت!

2. چون دل ما تنگ دید خانه دگر جا گرفت

3. بر دل ما گه گهی، داشت خیالی گذر

4. نیز خیالش کنون ترک دل ما گرفت

5. دل به غمش بود شاد، رفت غمش هم ز دل

6. غم چه کند در دلی کان همه سودا گرفت؟

7. دیدهٔ گریان مگر بر جگر آبی زند؟

8. کاتش سودای او در دل شیدا گرفت

9. خوش سخنی داشتم، با دل پردرد خویش

10. لشکر هجران بتاخت در سر من تا گرفت

11. دین و دل و هوش من هر سه به تاراج برد

12. جان و تن و هرچه بود جمله به یغما گرفت

13. هجر مگر در جهان هیچ کسی را نیافت

14. کز همه وامانده‌ای، هیچکسی را گرفت

15. هیچ کسی در جهان یار عراقی نشد

16. لاجرمش عشق یار، بی‌کس و تنها گرفت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گم شدن در گم شدن دین منست
* نیستی در هست آیین منست
شعر کامل
مولوی
* هوش و عقلم برده‌اند از دل تمام
* آن دو نرگس بر رخ چون نار یار
شعر کامل
سنایی
* ناصح از بیهودگی آبروی خویش برد
* بوی خون آید ز افغان مرغ بی هنگام را
شعر کامل
صائب تبریزی