غزل شمارهٔ 170
1. مباد دیده روشن چو در نظر تو نباشی
2. بصر مباد کسی را که در بصر تو نباشی
3. مباد پسته و شکر چو از دهان و لب خویش
4. درون مجلس دل پسته و شکر تو نباشی
5. مرا به مجلس مستان شراب ناب نباید
6. اگر ز چشم و ز لب نقل ماحضر تو نباشی
7. کجا علاج پذیرد جراحت دل ریشم
8. شفای سینه ی مجروح من اگر تو نباشی
9. طبیب کرد دوای مشام من به ریاحین
10. چه جای بوی سپر غم چو غم سپر تو نباشی
11. نیاز و زاری ابن حسام کی بپذیرند
12. گرم به شب غرض از ناله سحر تو نباشی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده