فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 234

1. خنگ آنکو دلش شد از جهان سرد

2. روانش یافت از برد الیقین برد

3. تعلقها بدل خاریست یک یک

4. خوش آنکو از دلش خاری بر آورد

5. نمیدانم چسان می‌بایدم زیست

6. شود تا ما سوی الله بر دلم سرد

7. نمی‌دانم چه حلیت باید اندوخت

8. بر آرم تا ز خارستان دل و درد

9. نمی‌دانم که خواهم باخت یا برد

10. بریزم رو برو بر تخته نرد

11. نمی‌دانم چه می‌باید مرا گفت

12. نمی‌دانم چه می‌باید مرا کرد

13. ز گرمیهای خامان سوخت جانم

14. دلم افسرد از گفتار دم سرد

15. خداوندا مرا بینائیی ده

16. ندانم که چه باید گفت و چون کرد

17. نمیسازد ترا جز نیستی فیض

18. بر آور از نهاد خویشتن گرد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است
* چو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند
شعر کامل
حافظ
* گلی که از عرق شرم دیده بان دارد
* خط امان ز شبیخون بلبلان دارد
شعر کامل
صائب تبریزی
* خرد زان طیره گشت الحق مرا گفتا که با من هم
* به گز مهتاب پیمایی به گل خورشیداندایی
شعر کامل
انوری