هلالی جغتایی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 228

1. به راهت بینم و از بیخودی بر رهگذر غلتم

2. به هر جا پانهی، از شوق پابوست به سر غلتم

3. به هر پهلو که می‌افتم به پهلوی سگت شب‌ها

4. نمی‌خواهم کز آن پهلو، به پهلوی دگر غلتم

5. بدان در وقت بسمل از تو می‌خواهم چنان زخمی

6. که عمری نیم‌بسمل باشم و بر خاک درغلتم

7. به امیدی که روزی بر سرم آید سگ کویت

8. در آن کو هر شبی تا روز در خون جگر غلتم

9. چنان زار و ضعیفم در هوای سرو بالایی

10. که همچون خار و خاشاک از دم باد سحر غلتم

11. نمی‌خواهم که از بزم وصال او روم بیرون

12. کرم کن، ساقیا، جامی که آن‌جا بی‌خبر غلتم

13. هلالی چون مرا در کوی آن مه ناتوان بینی

14. بگیر از دستم و بگذار تا بار دگر غلتم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* این خون کسی ریخته‌ای یا می سرخ است
* یا توت سیاهست که بر جامه چکیده‌ست
شعر کامل
سعدی
* برون از خود ندارد چاره ای درد دل عاشق
* همان کف مرهم کافور باشد زخم دریا را
شعر کامل
صائب تبریزی
* بهر جایگه یار درویش باش
* همه رادبا مردم خویش باش
شعر کامل
فردوسی