جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 584

1. چویار زلف معنبر نبندد و نگشاید

2. نقاب شب ز مه و خور نبندد و نگشاید

3. چه تاب سیمبرم را رو ای صبا و بگویش

4. که دم به دم کمر زر نبندد و نگشاید

5. خجل ز عطر فروشم به دور زلف وی آن به

6. که درج غالیه را سر نبندد و نگشاید

7. چو جوهری سخن و خامشیش هر دو ببیند

8. دهان حقۀ گوهر نبندد و نگشاید

9. ز چشم خویش نبینم خواص ابرِ بهاران

10. زگریه تا مژۀ تر نبندد و نگشاید

11. اگر کبوتر کعبه کند طواف به کویش

12. به عزم کعبه دگر پر نبندد و نگشاید

13. قدم ز کلبۀ جامی کشیده اند حریفان

14. به غیر باد برو در نبندد و نگشاید


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* پرویز کنون گم شد، زان گمشده کمتر گو
* زرین تره کو برخوان؟ رو کم ترکوا برخوان
شعر کامل
خاقانی
* بجای سخن گر بتو جان فرستم
* چنان دان که زیره بکرمان فرستم
شعر کامل
سیف فرغانی
* چون سنبل تو سلسله بر ارغوان نهاد
* آشوب در نهاد من ناتوان نهاد
شعر کامل
خواجوی کرمانی