کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 1015

1. خواهم بر تو بردن تن را که شد خیالی

2. باری برم خیالی چون نیستم وصالی

3. ای باد کی گذارت زآن سو مجال باشد

4. بیماری و نباشد دانم ترا مجالی

5. امروز نیست زاهد غافل ز حال رندان

6. کو را به هیچ وقتی وقتی نبود و حالی

7. چون زلف و رخ نمودی کردم سؤال بوسه

8. دیدم تسلل دور آمد مرا سؤالی

9. از زلف خویش دل را زنجیر کن مهیا

10. گر ابرویت نماید دیوانه را ملالی

11. میخواست گل که خود را مالد برآن بناگوش

12. آن شوخ بی ادب را بایست گوشمالی

13. همکاسه سگانت سازی من گدا را

14. گر کوزه گر بسازد از خاک من سفالی

15. روی نو بر نتابد از زلف سایه ای هم

16. داری ز سایه خود از ناز کی ملالی

17. دارد کمال با خود زلفش نرا مقید

18. دارند ماهرویان در دلبری کمالی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* برون از خود ندارد چاره ای درد دل عاشق
* همان کف مرهم کافور باشد زخم دریا را
شعر کامل
صائب تبریزی
* ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست
* گر امید وصل باشد همچنان دشوار نیست
شعر کامل
سعدی
* به آغاز گنج است و فرجام رنج
* پس از رنج رفتن ز جای سپنچ
شعر کامل
فردوسی