کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 169

1. زاهدان کمتر شناسند آنچه ما را در سرست

2. فکر زاهد دیگر و سودای عاشق دیگرست

3. ناصحا دعوت مکن ما را به فردوس برین

4. کاستان همت صاحبدلان زآن بر ترست

5. گر براند از خانقاهم پیر خلوت باک نیست

6. دیگران را طاعت و ما را عنایت رهبرست

7. می به روی گلرخان خوردن خوش است اما چه سود

8. کاین سعادت زاهدان شهر ما را کمترست

9. چون قلم انگشت بر حرفم منه صوفی که من

10. خرقه کردم رهن مستان و سمن در دفترست

11. ما برندی بر مقام قرب رفتیم و هنوز

12. همچنان پیر ملامت گوی ما بر منبرست

13. داشت آن سودا که در پایت سر اندازد کمال

14. سر برفت و همچنانش این نمنا در سرست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به رنگ و بوی جهان دل منه که وقت رحیل
* خزان نگار به دست چنار می بندد
شعر کامل
صائب تبریزی
* زین آتش نهفته که در سینه من است
* خورشید شعله‌ایست که در آسمان گرفت
شعر کامل
حافظ
* گر من از دوست بنالم نفسم صادق نیست
* خبر از دوست ندارد که ز خود با خبرست
شعر کامل
سعدی