کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 307

1. از باد سر زلفت یک روز پریشان شد

2. جان و سره مسکینان در پای تو ریزان شد

3. حال دل خود گفتم با چاره گر دردی

4. بیچاره به درد دل آهی زد و گریان شد

5. چشم که رسید آیا باز این دل خرم را

6. کز ناوک مژگانی آزرده پیکان شد

7. دل خواست شدن سوئی جان نیز روان با او

8. تا تو ز نظر رفتی هم این شد و هم آن شد

9. باشد همگی تاوان بر چشم من گریان

10. هر خانه که از باران در کوی تو ویران شد

11. آن مه که شبی دیدی در حسن تمام او را

12. از شرم جمال تو ماهیست که پنهان شد

13. می گفت کمال از می دارم هوس توبه

14. چون دید رخ ساقی از گفته پشیمان شد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* شرح سنگین دلی و قصه شیرین باید
* که بکوه آید و برسنگ نویسد فرهاد
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* آخر به چه گویم هست از خود خبرم چون نیست
* وز بهر چه گویم نیست با وی نظرم چون هست
شعر کامل
حافظ
* بنفشه طره مفتول خود گره می‌زد
* صبا حکایت زلف تو در میان انداخت
شعر کامل
حافظ