کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 860

1. سوخت به داغ غم چنان دل که نماند ازو نشان

2. پیش من آدمی نشین آتش جان من نشان

3. بینو مرا ز تشنگی آمده بود جان به لب

4. داد ز آب زندگی خال لب توأم نشان

5. تا فکنی به زیر با جان جهانیان همه

6. دست ز آستین بکش دامن زلف برفشان

7. پند و نصیحت کسان تلخ کنند عیش من

8. ناصع تلخ گوی را چاشنی زلب چشان

9. مستی ما ز چشم تو سر به جنون کشد یقین

10. چون بکرشمه از جمله شدیم سرخوشان

11. من نه به اختیار خود می روم از قفای تو

12. آن دو کمند عنبرین می کشدم کشان کشان

13. بهر پری اگر کسی عوده بر آتش افکند

14. سوخت کمال عود جان از هوس پریوشان


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* پای رفتن از حریم او کجا دارد سپند؟
* در تماشاگاه او پا در حنا دارد سپند
شعر کامل
صائب تبریزی
* اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد
* گناه بخت پریشان و دست کوته ماست
شعر کامل
حافظ
* ملامتگوی بی‌حاصل ترنج از دست نشناسد
* در آن معرض که چون یوسف جمال از پرده بنمایی
شعر کامل
سعدی