کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 863

1. شبی خواهم چو شمعش لب گزیدن

2. بدین قلم زبان باید بریدن

3. چو آن لب در خیال آرد دو چشمم

4. چو آب از نازکی گیرد چکیدن

5. ندانم اشک خونین از پی کیست

6. که دم بردم فتادش از دویدن

7. مرا چشمی گرت بینم چه باشد

8. به چشم خود گناهی نیست دیدن

9. حدیث حسن گل نازک حدیثی است

10. ز بلبل باید این معنی شنیدن

11. مگو ای باغبان بگسل از آن سرو

12. که حیف است از چنان سروی بریدن

13. کمال آن زلف دالست و خیالت

14. چنان دالی به انگشتان کشیدن


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* این چه دامی است که از سنبل مشکین داری
* که به هر حلقهٔ آن صد دل مسکین داری
شعر کامل
فروغی بسطامی
* ز بس که گشته ام از فکر آن میان باریک
* زشرم مردم باریک بین نهان شده ام
شعر کامل
جامی
* در مذهب طریقت خامی نشان کفر است
* آری طریق دولت چالاکی است و چستی
شعر کامل
حافظ