کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 933

1. بناز کشتن او بازم آرزوست چه چاره

2. برون شدند ز هر گوشه مردمان بنظاره

3. چو طفل دیده رسن باز شد به حلقه زلفش

4. ستاره سوخته ام زآن بمن نساخت ستاره

5. ساخت با من بیطالع آن ستاره دولت

6. شبی که به نبود چشم پر بود ز ستاره

7. شب فراق تو از اشک پرترست دو چشمم

8. نظره مکن برخ زرد ما و جامه پاره

9. به بین علامت بگرنگی و درستی پیمان

10. چنین که بحر فست را بدید نیست کناره

11. چگونه هجر توأم جان به لب رسانه ندانم

12. نیافتیم نشانت به حتم های سه پاره

13. چه آبنی نوز رحمت که تا زما شد، گم

14. روان شویم روان من پیاده و تو سواره

15. خوش آن زمان که من و تو چو شاه و بنده براهی

16. که باد ورد زبانش حدیث دوست هماره

17. هماره ورد زبان کمال این بود و بس

18. که کسی به آرزوی دل نیافت عمر دوباره


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* آن سفرکرده کش از ما دل گرفت
* جان فدایش هر کجا منزل گرفت
شعر کامل
جامی
* عکس خوی بر عارضش بین کآفتاب گرم رو
* در هوای آن عرق تا هست هر روزش تب است
شعر کامل
حافظ
* آسوده گر از سنگ شد، از ارّه جدا نیست
* نخلی که درین باغ، ثمر هیچ ندارد
شعر کامل
حزین لاهیجی