کمال خجندی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 934

1. بیروی او ز دیدۂ بینا چه فایده

2. رفتن به باغ بهر تماشا چه فایده

3. چون تشنه را ز حسرت او جان بلب رسید

4. کردن لب فرات تمنا چه فایده

5. وزرحمتی که می رسد از رخ به خاک پاش

6. آن شوخ را ز درد سرما چه فایده

7. زحمت مبین و رنج مبر ای طبیب من

8. این درد عاشقیست مداوا چه فایده

9. گفتم رسم به وعده بوسی که کرده

10. نخست گفت تقاضا چه فایده

11. زاهد بهمنشینی رندان کسی نشد

12. کره نهم را ز صحبت دانا چه فایده

13. شوخان شنگ را مرو از پی اگر روی

14. دل می برند و عقل بیغما چه فایده

15. صد جور اگر بری و جفاها کشی کمال

16. چون بار بیوفاست ازینها چه فایده


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* روی او در حسن چون ما هست، می‌گویم تمام
* قد او در لطف چون سروست، بنمودیم راست
شعر کامل
اوحدی
* از گلوی خود بریدن وقت حاجت همت است
* ورنه هر کس گاه سیری پیش سگ نان افکند
شعر کامل
صائب تبریزی
* بختم جوان و عقلم پیر ست لیک عشقش
* آورده زیر فرمان هم پیر و هم جوان را
شعر کامل
جامی