محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 119

1. تیر او تا به سرا پردهٔ دل ماوا داشت

2. خیمهٔ صبر من دل شده را برپا داشت

3. تا به چنگ غمش افتاد گریبان دلم

4. عاقبت دست ز دامان من شیدا داشت

5. عقل دیوانه شدی گر بنمودی لیلی

6. بهمان شکل که در دیدهٔ مجنون جا داشت

7. بس که در سرکشی آن مه به من استغنا کرد

8. غیرت عشق مرا نیز به استغنا داشت

9. دی به مجلس لبش از ناز نجنبید ولی

10. نرگسش با من حیران همه دم غوغا داشت

11. از کمانخانهٔ ابرو به تکلف امروز

12. تیر بر هر که زد از غمزه نظر بر ما داشت

13. با خیالش دل من دوش شکایتها کرد

14. ورنه با آن دو لب امروز شکایتها داشت

15. مدعی خواست که گوید بد من کس نشنید

16. شد نفس‌گیر ز غم خوش نفس گیرا داشت

17. محتشم بس که در آن کوی به پهلو گردید

18. دوش چون قرعه هزار آبله بر اعضا داشت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* جنازه‌ام چو ببینی مگو فراق فراق
* مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد
شعر کامل
مولوی
* گلی دیدم نچیدم بامدادش
* دریغا چون شب آمد برد بادش
شعر کامل
نظامی
* خاکساری که به خواری به جهان ننگرد او
* بر سرش خاک که از خاک بسی خوارتر است
شعر کامل
عطار