نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 1042

1. دل‌برا در آرزویِ رویِ شهر آرایِ تو

2. عمر من بگذشت و من نگذشتم از سودایِ تو

3. گر مرا آن دست رس باشد که بادِ صبح را

4. دامنت بگرفتمی افتادمی در پایِ تو

5. بر گذرگاهِ تو می‌خواهم که در خاکم نهند

6. تا مگر بر خاکم افتد سایۀ بالای تو

7. بیش ازین طاقت نمی‌آرم بکن درمانِ من

8. زانک خونم می‌خورد هجرانِ دردافزایِ تو

9. مرحمت کن در هلاکِ جانِ من چندین مکوش

10. گر فراق این است حاجت نیست استیلایِ تو

11. جز ترا ره نیست در خلوت سرایِ جانِ من

12. خود محال است این که بنشیند کسی بر جایِ تو

13. از خیالت پرس اگرچه بر تو خود پوشیده نیست

14. تا به فرصت عرضه دارد حالِ من بر رأیِ تو

15. غرق شد در بحرِ عشقت چون نزاری سد هزار

16. خود نزاری چیست کم‌تر قطره از دریایِ تو


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* همین بس شاهد یکرنگی معشوق با عاشق
* که بلبل عاشق است و گل گریبان پاره می سازد
شعر کامل
صائب تبریزی
* سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد
* وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد
شعر کامل
حافظ
* بساط سبزه لگدکوب شد به پای نشاط
* ز بس که عارف و عامی به رقص برجستند
شعر کامل
سعدی