نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 610

1. دل از دست دادم به پیرانه سر

2. بلا را برانگیختم معتبر

3. که با خود کند این‌که من کرده‌ام

4. کسی عشق بازد به پیرانه‌سر

5. دلی‌ رفته از دست هر دم چنین

6. که دیده‌ست آخر به اوّل نظر

7. کسی از قضا نیست ایمن بلی

8. بدانسته‌ام از قضا این قدر

9. وگرنه پس از روزگارِ نشاط

10. جوانی و دل‌بازی ا‌ِم در چه خور

11. ز عقدِ کمندِ نغوله گریز

12. پدروار پندی‌ست هان ای پسر

13. بدان حلقه حلقت اگر قید شد

14. خلاصت محال است هرگز دگر

15. ز چشمانِ خون‌ریز پرهیز کن

16. اگر عقل‌ داری ز مست الحذر

17. تحاشی کن از غمزۀ چشمِ مست

18. که آن تیر را سینه باشد سپر

19. هنوز از میِ شوق مستم چنان

20. که از هستیِ خود ندارم خبر

21. نزاری به زاری بنه بنده‌وار

22. سرِ عذر بر آستانِ سحر

23. که تیرِ نیازِ سحر بر هدف

24. کند بیش‌تر در اجابت اثر

25. ملامت ز پیش و ملامت ز پس

26. خدایا ازین امتحان در گذر


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* آن چه بر من می‌رود دربندت ای آرام جان
* با کسی گویم که در بندی گرفتار آمدست
شعر کامل
سعدی
* برگ خرمایم که از من باد زن سازند خلق
* باد سردم در لب است و ریز ریز اجزای من
شعر کامل
خاقانی
* عشق را عقل نمی‌خواست که بیند لیکن
* هیچ عیار نباشد که به زندان نرود
شعر کامل
سعدی