نظیری نیشابوری_دیوانقصیده ها (فهرست)

قصیده شمارۀ 11 : این قصیده نیز بعد از معاودت مکّه به احمد آباد گجرات در مدح شاهزادۀ همایون نژاد شاهزاده مراد گفته شده

1. پس از ادای طواف حج و رسوم عباد

2. به سیر عرصۀ گجراتم اتّفاق افتاد

3. قبول جذبۀ آن آب و خاکم از کشتی

4. چو دست قابله از مهد برکنار نهاد

5. چنان به شوق خرامان شدم در آن کشور

6. که سوی حجلۀ زیبا عروس، نوداماد

7. به هر رهی که چمیدم وزید باد امید

8. به هر دری که رسیدم، رسید بانگ گشاد

9. سپهر خواست که بختم به رفعتی برسد

10. ز دور چشمم بر قصر شهریار افتاد

11. هجوم بار ملک بود در شدم به میان

12. تلاش عام در آن بارگاه بارم داد

13. درآمدم به حریمی تمام حور و قصور

14. ز بوس و خنده گلستان از جرعه نوش آباد

15. طرب نهاده درو بر سر طرب اسباب

16. فرح نهاده درو بر پی فرح بنیاد

17. طرب که رخت کشید اندرو برون نکشید

18. فرح که پای نهاد اندرو برون ننهاد

19. دگر نگشت جگرگوشه دربدر كان را

20. که خانه زان شرف آفتاب کرد آبا

21. زمانه بهر همین روز داشت عیشی را

22. که هر دو روز امانت به دیگری می داد

23. نثار عمر گرامی به رونما آرند

24. شب امید جهان روز شادمانی داد

25. برات بخشش من خواست بر مراد دهد

26. به پیش منشی شب شام او نهاد مداد

27. شبی چو چشم عزیزان به روی هم روشن

28. غم زمانه نفهمیده چون دل آزاد

29. شبی دو دیدۀ عشّاق زو با رایش

30. ز خاک کندۀ معشوق برگرفته سواد

31. چو داد بخشی آن شب به یاد می آید

32. ز روشنایی دل نور می زند فریاد

33. در آن بساط چو بر خود مرا شعور نبود

34. ز دور دیدۀ دانا دلی به من افتاد

35. به مهر گفت که ای زیب بخش مجمع انس

36. بيا بيا که به وقت آمدی مبارک باد

37. نشاط مجلس و آیین جشن فروردیست

38. تو نیز جلوۀ آیین نظم خواهی داد

39. همین بگفت و دوید و هنوز پیدا بود

40. که شد غریو کزین قطره کرد دریا یاد

41. چنان به پایۀ دولت شدم شتاب زده

42. که چند بار سرم در مقام پا افتاد

43. ز بس که تیزبان بارگاه دررفتم

44. ادب ز پایۀ خود پای بر فراز نهاد

45. ز دلفریبی آیین و فرّ سلطانی

46. به گاه تهنیتم رسم سجده رفت از یاد

47. چو خوب رسم ادب را بجا نیاوردم

48. ندا رسید که ای روستای مادرزاد

49. بساط عرش و تكبّر؟ تو را چه پیش آمد؟

50. حریم کعبه و غفلت؟ تو را چه حال افتاد؟

51. به دست شمع چو پروانۀ عطا دادند

52. درین بساط شبی بر سر قدم استاد

53. ز عندلیب شود شاخ گل غزلخوان تر

54. اگر وزد به گلستان ازین شبستان باد

55. جواب دادم و گفتم به جرم معذورم

56. که تا منم به چنین دولتی نگشتم شاد

57. به محفلی که دو قندیل ماه و خورشید ست

58. چراغ بخت ضعیفی چه نور خواهد داد؟

59. بر این نشاط و تماشا اگر نظر فکند

60. نسیم شانه کند گم به طرّۀ شمشاد

61. جهان چو روی شه آراستست و چشم مرا

62. نگاه بخت ضعیف است در حجاب رماد

63. شه خلاصه خدم يوسف ستاره حشم

64. همای سدرۀ اقبال شاهزاده مراد

65. زمین چو صفحۀ تقویم پر ز خانه شود

66. اگر عدالت او سایه افکند به بلاد

67. قبای ملک بر اندازه دید بر قد او

68. نهاد فتنه کلاه از سر و کمر بگشاد

69. سخن به میکده از اعتدال او می رفت

70. شد از طبیعت مستان برون خيال فساد

71. ز بس که امن شد اندر زمان او عالم

72. به دام خوشه برآورد دانۀ صیّاد

73. تمام خلق در ایاّم او غنی گشتند

74. حسد به مهر بدل گشت در دل حسّاد

75. چنان سلامت عهدش در اجل دربست

76. که حور خلد فشاند ز زلف گردِ کساد

77. دل ولایت خسرو به وصل او مایل

78. چنان که خاطر شیرین به صحبت فرهاد

79. چو در شمایل او بنگرند فخر کنند

80. مکارم پدر و حسن سیرت اجداد

81. چو ماه بدر خرامان میانۀ انجم

82. میان حلقۀ روشن دلان مهرنژاد

83. تمام سال به ملکش نشاط و مهمانی

84. چو در عجم مه نوروز و در عرب اعياد

85. کشیده سر به فلک همچو سرو آزاده

86. سران ملک سر افکنده پیش او منقاد

87. به رمز دلبری و رسم خسروی داده

88. تسلّی دل جمع از الوف تا آحاد

89. به یک نگاه که از دور بر صف افکنده

90. نموده پایۀ هرکس به قدر استعداد

91. به پای قبّۀ او پشت گرمی اقطاب

92. به روی سدّۀ او سرفرازی او تاد

93. عسا کرش همه از اولیا و از ابدال

94. مجاورش همه از سابقان و از افراد

95. همه به حرب و جدل لیک بر سبيل صلاح

96. همه به سیر و سفر لیک بر طریق رشاد

97. همیشه رخش وغا زير ران به تیغ زدن

98. همیشه تیغ غزا بر میان به غزو و جهاد

99. ازو به بدرقه افراد خواسته همّت

100. ازو به فاتحه اقطاب جسته استمداد

101. به بزم مملکتش عامل گرسنه قلم

102. به گرد سفره نگردد چو گربۀ زهّاد

103. به صحن بارگهش شحنه و رییس و عسس

104. ستاده سجده به کف در خضوع و در اوراد

105. ز صبح تا به دم شام بر سر عالم

106. چو آفتاب زرافشان شده به دست جواد

107. ستاده بدره ببر خازنانش در تقسیم

108. نشسته نسخه به کف مادحانش در انشاد

109. رسانده روزی مقدور بیش از تقدیر

110. سپرده قسمت موجود پیش از ایجاد

111. دوباره سبعۀ الوان کشیده در هر روز

112. چون نزل سبع مثانی ز خوان سبع شداد

113. به شکل راتبه خواران دونان مه و خورشید

114. صباح و شام گرفته ز خوان او معتاد

115. طبق ز نقل کواکب گرفته زهره به دست

116. به شب نشین حریمش چو خوانچه ای افتاد

117. عروس کعبه که امّ القرای آفاق است

118. وظیفه خوارۀ او با قبیله و احفاد

119. ز ارض تا به سما چشم بر عنایت او

120. عیال جود وی آبای علوى و اولاد

121. به آب ساخته آتش ز عون مطبخ او

122. که برگرفته خلاف از میانۀ اضداد

123. ز بس ملايمت خلق او عجب نبود

124. که پر ز مغز شود از نوال او اجساد

125. به جای خون همه لعل و درر برون آید

126. به نیشتر رگ دست ار گشایدش فصّاد

127. به تحت یک نظرش فصل صد خريف و ربیع

128. به ضمن یک سخنش جفر جامع و اعداد

129. زهی نتیجۀ لطف خدای عزّوجل

130. معاند تو کند با خدای خویش عناد

131. عدو ز حلم تو بر خود چو بید می لرزد

132. در آستین صبوریست خنجر فولاد

133. تو همچو سرو به آزادگی مثل شده ای

134. اگر کج است فلک بد به راستی مرساد

135. تویی که بوده و نابودۀ جهان از تُست

136. سخن درست بگفتیم هرچه باداباد

137. زهی به رشد تو چشم جهانیان روشن

138. خلیفۀ دو جهان را تویی مرید و مراد

139. ز شفقت جد و بابت بر اهل هر ملّت

140. ام زمانه به یک رنگ کفر و ایمان زاد

141. طبیعت همه ابنای دهر ملحد شد

142. ولی ز فطنت تو بر طرف فتاد الحاد

143. وگرچه فضله ای از فاضلان جاهل عصر

144. به طمع جاه و غنا کرد مذهبی ایجاد

145. پس از حصول مرادات حال آن فاسد

146. مثل چو باغ ارم گشت و حسرت شدّاد

147. نخست روز که شد خلق آسمان و زمین

148. کتاب محمل مبدا شدند تا به معاد

149. به قابلیّت هر جزو و كل نظر کردند

150. شتافتند به خدمت که بودت استعداد

151. اراده اینکه به صدر تو تربیت یابند

152. چو یافت رتبۀ تو لب گزید از استبعاد

153. نگاه کرد به بالا و سر فرود آورد

154. زمین فتاد به درگاه و آسمان استاد

155. ز روی صدق کنون در مقام بندگی اند

156. به هرکه لطف تو بینند می کنند امداد

157. امید هست که احوال من شود روشن

158. کنون که بر سر من فرّ شهریار افتاد

159. خرد به کعبه چو رشدم همی نمود نمود

160. به عزم کعبۀ درگاه صاحبم ارشاد

161. چنان به جاذبه شوق خليفه می بردم

162. که تر نمی شودم پای از شط بغداد

163. چنان به مرجع اخلاص خود شتابانم

164. که قرض خواه تنک مایه جانب میعاد

165. رفیق کس نشوم با توجّهم همراه

166. بسیج ره نکنم با توکّلم همزاد

167. اگر خزينۀ عالم به من فرو ریزند

168. درم خریدۀ لطفم نمی شوم آزاد

169. دری که مرجع اخلاص خویش ساخته ام

170. اگر خراب شود دل بر آن نهم بنیاد

171. صفای دل به ولی نعمتم خدادادست

172. اگر طریقۀ ملّت یکی است گر هفتاد

173. سخن که نگهت اخلاص از آن نمی آید

174. اگرچه نقش «نظیری»ست بر صحیفه مباد

175. اگر رفیق رهم زاد همّتی سازی

176. به راحتم برسانی که آفتت مرساد

177. همیشه تا ببهارست خنده زن لب گل

178. مدام تا به خزانست تیغ زن دم باد

179. به بحر خاطر تو خنده موج زن بادا

180. به جوی جان عدو آب خنجر جلّاد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* غلام همت آن نازنینم
* که کار خیر بی روی و ریا کرد
شعر کامل
حافظ
* سر شانه را شکستم به بهانهٔ تطاول
* که به حلقه حلقه زلفت نکند درازدستی
شعر کامل
فروغی بسطامی
* شیوه چشمت فریب جنگ داشت
* ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم
شعر کامل
حافظ