نظیری نیشابوری_دیوانقصیده ها (فهرست)

قصیده شمارۀ 16 : ايضاً در مدح ابوالفتح بهادر عبدالرّحیم خان خانان واقعست

1. چنان ز دقّتم اندیشه تنگ میدان شد

2. که لفظ و معنیم از طبع روی گردان شد

3. به نردبان سخن پای فکرتم درماند

4. که برشوم به سوی پایه ای که نتوان شد

5. سمند عرصۀ اندیشه ام گمان نبری

6. کزین سبب که درون گشت سست جولان شد

7. سخن ز پایۀ خود برتری همی طلبید

8. چو آستانۀ طبعم بدید حیران شد

9. دهان چشمه بينباشتم ز بی میلی

10. دمی که دست زد خضر آب حیوان شد

11. بود چکیدۀ مغز خرد جواهر من

12. نه قطره ای که حرج در گلوی نیسان شد

13. طلوع اول کیفیّت کمال من است

14. سخن که نشئۀ ترکیب چار ارکان شد

15. از بیم دقّت و اصلاح مفسدان سخن

16. هزار گو هر معنی نصیب نسيان شد

17. ز گفت و گوی کسان خاطرم چنان بگرفت

18. که لفظ بر قد معنی طلسم و زندان شد

19. گلست خاطر معنی پذیر من گویی

20. که تا وزيد نسیمی برو پریشان شد

21. به گرم و سردِ تموز و خزان نمی سازم

22. که سینه تا به لب از معنیم گلستان شد

23. زبان بخایم و نظمی نیاورم به زبان

24. که پیش نظم کسان بایدم پشیمان شد

25. کند نزول ز معراج خاطرم سخنی

26. که ناسخ همه گفتارها چو قرآن شد

27. هزار شکر که هرگز نبوده بر خوانم

28. نواله ای که خجل بایدم ز مهمان شد

29. به وقت دعوت افطار مریم نطقم

30. هزار معجز عیسی طفیلیِ خوان شد

31. دهد بلندی فطرت به کار دشواری

32. که سهل داند هر مشکلی که آسان شد

33. به طعنه چند ز یاران مهربان شنوم

34. که شاخ سبز نگردید و باغ ویران شد

35. در آن بهار ز باغم چه طرف بر بستم

36. که باردار درختان و میوه الوان شد

37. شراب من که به جام و سبو نمی گنجد

38. بریزم و نفروشم که سخت ارزان شد

39. در خزينۀ خاطر به غير نگشایم

40. که وقت همّت صاحب ذخيرۀ كان شد

41. کند صدف بغل گوش تا گریبان پر

42. که در نثار لب از نامِ خانِ خانان شد

43. زهی سحاب بنانی که دفتر فرمان

44. زرشحۀ قلمت چشمه سار حیوان شد

45. تو را جهان به نشان وکالت ارزانی

46. ستاره ایست نگینت که قطب دوران شد

47. ز شوق نام تو از صفحه بگذرد تحریر

48. ز خاتم تو نشان تا قفای فرمان شد

49. تهِ مثال به نام تو تا مزیّن گشت

50. ز فخرِ نامِ تو عنوان نامه پایان شد

51. تو آسمانی و هر رتبه فرع رتبۀ تست

52. به خود بناز که کیوان هم از تو کیوان شد

53. چه شد که خامه به دستت گرفت جای سنان؟

54. عصا به دست شبان چوب بود ثعبان شد

55. صلاح کار نکو شد سپهر ذات تو را

56. که از ملمّع کوتاه ملک عریان شد

57. که زیب مملکت خویش در تو می پوشد

58. سری که دایرۀ عالمش گریبان شد

59. تواضعیست تو را ملک خواستن ورنه

60. به حکمت این فلک پایدار گردان شد

61. ز سهم خنجر گوهر نثارِ هندی تست

62. که غرق خون جگر کوه در بدخشان شد

63. ز بیم نعل شرربار رخش سرکش تست

64. که شعله در جگر سنگِ خاره پنهان شد

65. کجا که مرکب عزم تو رو به فتح آورد

66. هزار سدّ سکندر غبار میدان شد

67. تبارک الله ازان بادپای عالم گرد

68. که زین او به مثل مسند سلیمان شد

69. فلک زحملۀ او چون زمین به پشت افتاد

70. زمین ز شیهۀ او چون سپهر گردان شد

71. گهی که تیز شد از باد حمله آتش او

72. برون ز چار جدار چهار ارکان شد

73. ز چابکی سوی مقصد بدان شتاب رسید

74. که منزلی پس از آن سایه اش نمایان شد

75. خیال شب به سخای تو ماجرایی داشت

76. که کار من ز تو خواهد چگونه سامان شد

77. ز شرح جود تو گفتم رقم کنم سخنى

78. اناملم به سر صفحه گوهرافشان شد

79. قياس حوصله با رشحه گفتگو کردم

80. درون خانۀ موری هزار طوفان شد

81. سحاب بخششت اندر ضمیر من بگذشت

82. لبالب از دُرِ سیراب بحر عمّان شد

83. کنون به کاوش لطف تو حاجتست مرا

84. وگرنه خاطر من بحر و باطنم كان شد

85. به دادۀ كرم از من نظر دریغ مدار

86. گر احتیاج نماند آرزو فراوان شد

87. خجل ز بخشش و الطاف گشته ام امّا

88. چه سازم از تو تسلّی به هیچ نتوان شد

89. همیشه فیض رسان باش همچو ابر بهار

90. که بر گل تو نظیری هزاردستان شد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* می شوند از سرد مهری دوستان از هم جدا
* برگها را می کند باد خزان از هم جدا
شعر کامل
صائب تبریزی
* عاشقانی که جان یک دگرند
* همه در عشق همدگر میرند
شعر کامل
مولوی
* پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بدست
* تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبدست
شعر کامل
سعدی