نظیری نیشابوری_دیوانقصیده ها (فهرست)

قصیده شمارۀ 17 : این قصیده در منقبت ابوالحسن علی بن موسی الرّضا(ع) بعد از قصیده وارد شده

1. مرغ خوش الحان دلم غوغای رضوان خوش نکرد

2. هم نغمه با مرغی نشد گل های بستان خوش نکرد

3. گفتی برین در دل نشد با عمر خصمی کرد و رفت

4. ز آتش سمندر دور شد خضر آب حیوان خوش نکرد

5. ذوقیّ و کنج خلوتی از هرچه گویی خوشترست

6. جغد آمد از ویرانه ام بزم سلیمان خوش نکرد

7. زین دل که من در آتشم تا بود آسایش ندید

8. زین سر که من سرگشته ام تا هست سامان خوش نکرد

9. می زد رهم را برهمن کفری به رغبت گفته شد

10. چون یافت در دینم خلل تاراج ایمان خوش نکرد

11. باشد قبول خدمتم در کفر و ایمان باختن

12. این دین که من خوش کرده ام گبر و مسلمان خوش نکرد

13. تا هست با من یک رمق با روزگارم تیرگی است

14. همزاد محنت آمدم آن شب که پایان خوش نکرد

15. زان شب که ساعت کرد خوش بهر فراغت طالعم

16. چون خنده یک صبح مرا طبع پریشان خوش نکرد

17. صد تیر آهم در جگر وز کس نجستم جرعه یی

18. زخم نهانم را دهن جز زهر پیکان خوش نکرد

19. از جامه شد عریان تنم وز عار نگشودم دهن

20. بر قامت فقرم حیا چاک گریبان خوش نکرد

21. شد جيب و دامان هر طرف دریا و كان را پر گهر

22. یک بار کام این صدف باران نیسان خوش نکرد

23. از کس ندارم شکوه ای از تلخی عیش منست

24. گر طوطی طبعم دهن زین شکّرستان خوش نکرد

25. رد کردۀ شهر خودم مقبول غربت چون شوم

26. زین در صدف بیزار شد این لعل را كان خوش نکرد

27. گر طبع ابجد خوان من آزادییی خواهد مرنج

28. بیهوده حرفی می زنم طفلی دبستان خوش نکرد

29. هر گوشه باشد منتظر از بهر احيا مرده ای

30. دریای رحمت را چه غم گر قالبی جان خوش نکرد

31. نتوان به عیب دلستان زد طعنه عشقه ذرّه را

32. گر در بیابان تشنه ای خورشید تابان خوش نکرد

33. آمد به سودای گهر با ابر نیسان قطره ای

34. چون دید جیحون غرقه شد دریای عمّان خوش نکرد

35. بهر عزیمت طالعم صد ره به هر در قرعه زد

36. غیر از حریمِ درگهِ شاه خراسان خوش نکرد

37. حاجیّ محروم از وطن مسموم غربت بوالحسن

38. کایّام بی امداد او شام غریبان خوش نکرد

39. شاهی که در روز جزا بی وزن بار مهر او

40. سنجیدن طاعات را از ننگ میزان خوش نکرد

41. از فیض اعجاز و کرم باشد مماتش چون حیات

42. چون ذات واحد حالتش تغییر و نقصان خوش نکرد

43. از جویبار لطف او سیراب سلطان و گدا

44. ابرست او بر خار و گل تنها گلستان خوش نکرد

45. نخلی که غیر از میوۀ امّیدواری برنداد

46. گنجی که جز معماری دل های ویران خوش نکرد

47. در ساحت لطفش کسی تخم تمنّایی نکشت

48. كان مزرع امّید را از ابر نیسان خوش نکرد

49. شیرین و شور بحر و بر دنیا کشیدش در نظر

50. دستی نیالودش به خون لب از نمکدان خوش نکرد

51. دنیا برو یکروزه شد آن روز هم در روزه شد

52. الوان نعمت چیده شد یک ترّه از خوان خوش نکرد

53. مأمون جمال و جاه و جا بهر فریبش عرضه کرد

54. محو شهودش بود دل این خوش مگردان خوش نکرد

55. هرچند پیمان در میان آورد در کار جهان

56. جز بیعت و پیوند حق در حفظ ایمان خوش نکرد

57. عاجز نوازا گر فلک طبعی به بخشش کرده خوش

58. جز همچو ابر تنگدل نالان و گریان خوش نکرد

59. از رغبت احسان تو امّید گل گل بشکفد

60. صبح این چنین ایّام را پر ذوق و خندان خوش نکرد

61. جز ریش های ظلم را عدلت چو مرهم به نساخت

62. جز مبتلای درد را لطفت چو درمان خوش نکرد

63. نظمی که نی بر رسم تو طبع جهان داد انتظام

64. آن نظم را کلک قضا در سلک دیوان خوش نکرد

65. دوری که پرگارش روش بر مركز امرت نکرد

66. آن دور بر هم خورده شد کس طبع دوران خوش نکرد

67. هر نفس را کز خدمتت حسن ترقّی رو نداد

68. تفریح دل حاصل نشد تركيب اركان خوش نکرد

69. جرمی که آدم کرده بود از آب رویت شسته شد

70. بر روی اولاد بشر حق خال عصیان خوش نکرد

71. نور دل افروز تو را در جبهۀ آدم ندید

72. روز خطاب اصطفى زان سجده شیطان خوش نکرد

73. تا پا نهادی از وطن در غربت و آوارگی

74. یک شب سکون در هیچ جا ریگ بیابان خوش نکرد

75. با آنکه طوس از مقدمت پر ارغوان و لاله شد

76. پای تو را از زحمتِ خار مغیلان خوش نکرد

77. از ناف دنیا زادی و بر صدر دنیا آمدی

78. جز سینۀ مادر بلی موسیّ عمران خوش نکرد

79. آورد شیر از مهر تو صدر عنب پستان خاک

80. چون بود شیرش از عنب صدر تو پستان خوش نکرد

81. تا دشمن از زهر عنب کام تو زهر آلود ساخت

82. دل شهد را پر نیش شد نحل عسل شان خوش نکرد

83. ای جرم شوی صد جهان همچون نظیری زاب عفو

84. آلودۀ عصیان شدم صورت مرا زان خوش نکرد

85. رخسار خاکی بر درت مژگان خونین عرضه کرد

86. غم نامۀ درد مرا از وضع عنوان خوش نکرد

87. افتادم از لوث هوا دور از طواف مرقدت

88. پروانۀ آلوده پر شمع شبستان خوش نکرد

89. از ناسپاسی گشته ام محروم از آن جنّت بلی

90. آدم اسیر هند شد چون خلد رضوان خوش نکرد

91. از شوق طوف مشهدت بنشینم از سعی و سفر

92. باری به وادی جان دهم گر کعبه قربان خوش نکرد

93. از باد طوسم تازه کن در آتش هندم مسوز

94. کز خاک و ابل؟ خاطرم تا آب ملتان خوش نکرد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* خوش آن که حلقه‌های سر زلف واکنی
* دیوانگان سلسله‌ات را رها کنی
شعر کامل
فروغی بسطامی
* نیست ممکن از زبان خوش کسی نقصان کند
* چرب نرمی غوطه در شکر دهد بادام را
شعر کامل
صائب تبریزی
* رشک می آید مرا از جامه بر اندام تو
* با تو ای گل جای در یک پیرهن باید مرا
شعر کامل
رهی معیری