نظیری نیشابوری_دیوانقصیده ها (فهرست)

قصیده شمارۀ 23 : این قصیده ایضاً بعد از معاودت مکّه معظمه در احمدآباد گجرات در مدح نورنگ خان گفته شده

1. ز هند و مکّه ام آورده بر در تو امل

2. در تو کعبۀ ثانی و قبلۀ اول

3. کسی به بیهده ناز و نعیم را نگذاشت

4. وداع دوست که کردم ترا نمود بدل

5. ز نامه ای که رساندم به مجلس تو هنوز

6. زمانه نکتۀ رنگین برآورد ز بغل

7. هزار بار برت جزو شعر آوردم

8. صداع خویش ندادی به یک دو بیت غزل

9. در تمیز سخن وانشد ندانستم

10. که نثر را چه مقامست و نظم را چه محل

11. نزاکت سخنم بر بساط پا ننهاد

12. که بود ریخته مهمل بروی مستعمل

13. به فاقه می گذرانید هوش در بن گوش

14. که بود سامعه بیکار و نطق مستأصل

15. هزار بار خرد را به ناخوشی گفتم

16. که ای چو دیدۀ کج بین مشركان احول

17. تو هرچه را دو نمایی یکی شود باطل

18. تو هرچه چار شماری دو می شود مختل

19. محال خواسته و خضر داده اند نشان

20. کریم جسته و عنقا نموده اند مثل

21. خزینه نیست چرا دست می زنی در قفل؟

22. سفینه نیست چرا پای می نهی به و حل؟

23. به پشت پا بزن این پای بند خسّت را

24. به پای سعی چرا بسته ای طناب حيل؟

25. خرد جواب سئوالم به سرگرانی داد

26. که ای حکایت تو پوست ته بته چو بصل

27. نظر به کنه بزرگیش کن که نتوان دید

28. چنین جهان مفصّل به دیدۀ مجمل

29. گرت به طبع درشتی رسد ز جای مرو

30. به روی آینه سوهان زنند پس صیقل

31. وگر به طاق دلش دیر جاکنی بنشین

32. که رفته رفته به اعلى رسند از اسفل

33. سخن هنوز نیفکنده شوق در خاطر

34. کرم هنوز نیاورده خاصیت به عمل

35. قصیده گوی به مدحت زبان نداری گنگ

36. ستاده باش به خدمت قدم نداری شل

37. ازو به شکوه کجا می روی چه می گویی

38. تو را ذخیرۀ خاطر نه اکثر و نه اقل

39. ازین چه شد که نخست از تو شهرها بشنید

40. کدام بیت و غزل بود آیت منزل

41. نه مایه ای بود این شعر و شاعری که ازو

42. به انتظام رسد هیچ کار دین و دول

43. بضاعتی که تمتّع به آخرت ندهد

44. چه مدح کس چه پرستندگیّ لات و هبل

45. گرفتم آن که قلم بشکنم ز گفتن شعر

46. چگونه پاره توان کرد سرنوشت ازل؟

47. من از کجا در دردی کشان عشق کجا؟

48. نصیب شد نتوان کرد با نصيب جدل

49. به عرض خان سخن رس نمی رسد افسوس

50. که چند بیت به خوناب دیده سازم حل

51. سپهر مرتبه نورنگ خان دریادل

52. که بحر از رقم کلک اوست یک جدول

53. به جز مناقب او غيبتست لاتَسْمَعْ

54. به جز مکارم او تهمتست لاتَسئَلْ

55. دو کون در نظر کبریاش آوردند

56. فکند دور که پا تابه ایست مستعمل

57. هم از تمکّن او در جهان فانی دان

58. که گل نشست به گلشن نهال در منهل

59. قلم به روز ازل می نگاشت صورت او

60. حلول خواست کند روح پیش از و به محل

61. زمان ازو نپذیرفت عقل رخصت داد

62. چو از صریح قلم زاده بود صبح ازل

63. قلم به کاتب تقدیر گفت ای معنی؟!

64. ازین حدیث پر آشوب آن قديم احل ؟!

65. به خشم بانگ چنان از پی سیاست زد

66. که روی تافت ز ماضی زمان مستقبل

67. ازين تعرّض دور زمانه مختل شد

68. ازین تنازع کار زمان گرفت خلل

69. محل چو صورت او در جهان قبول نمود

70. زمان برآمد از اندیشۀ خطا و زلل

71. گر او بخواهد کلک قضا فروماند

72. ور او نگوید دست سپهر گردد شل

73. به او سپرده شه هند خلف ثانی را

74. به او نوشته سپید و سیاه عبد اقل

75. برین بلند سرا ترک او بود مرّیخ

76. درین صنمكده از هندوان اوست زحل

77. کفایت نظر او ندارد اندر ملک

78. وکیل صادق عادل وزیر راست عمل

79. اشاره گر نظر غیب بین او نکند

80. ز عقل حل نشود عقده های لاینحل

81. چنان که شه به تو شادست برفراز سریر

82. به ذوق لیلی و مجنون نبوده بر سر تل

83. عدو مریض ز صفرای رشگ نعمت تست

84. تو شکّرش دهی او ناله دارد از حنظل

85. هلال عید به چشم حسود دولت تو

86. بود سیاه تر از میل سرمه در مکحل

87. کسی که چشم به ملکت سیه کند روزی

88. فلک به نشتر پیکان گشایدش اکحل

89. حسود جاه تو کم مغزتر ز سیر بود

90. اگرچه جامۀ صد تو ببر کند چو بصل

91. به زیب و زر مرض باطنی دوا نشود

92. چه سود از آن که رود کرم پیله در مخمل

93. صداع كان ز تب و حرقت درون باشد

94. به سر چه فایده محرور را دهد صندل

95. چو نرم خو نشود خصم تندخویی کن

96. که خاره نرم نماید چو تند گردد حل

97. به هیچ داروی سبّاک غش برون نرود

98. به غیر از این که در آتش نهند سیم دغل

99. اگر بکاود طبع روانت آتش را

100. رود چو آب ز فوّاره آتش از مشعل

101. جهان به نطق مسخّر کنی به مسند ملک

102. چنان چه صاحب تسخیر در خط منزل

103. صلاح دید خدای جهان که عالم را

104. به امر كن فيكون خلق ساخت نی به علل

105. که گر درنگ همی شد سبق همی بردی

106. وجود مکرمتت از خدای عزّوجل

107. بماند حاصل دریا و كان ازان در راه

108. که کند بود قلم بخشش تو مستعجل

109. بصبح صادق دوشینه صبح کاذب گفت

110. که چند لاف توان زد ز صدق قول و عمل

111. چو شب مظله به گردون کشد مرا چه ضيا

112. چو روزمشعله از خورکند تو را چه محل

113. درین مباحثه روشن ترم ز روز کسی است

114. که آفتاب به برهان برآورد ز بغل

115. مدار مملکت از دخل او شود گردان

116. مهمّ سلطنت از قول او شود فیصل

117. نظارگیّ کف دست زرفشان تو را

118. شعاع نور شود در درون دیده سبل

119. بداغ خود چو بشارت دهی سمندی را

120. دود که دیده ز شادی برآورد ز کفل

121. تویی که بر سر آب بقای دولت تو

122. هزار دخل جهان شسته آخر و اول

123. هزار دفتر دارندگی اگر شستی

124. هنوز مشکل ناداری از تو گردد حل

125. که دست بر مکس خوان جودت افشانید

126. که روغنش نچكید از سر آستین امل

127. کرم که بی نسق اعتدال طبع تو بود

128. همیشه مملکتی بود ضایع و مهمل

129. ولایت کرم آن دم نظام پیدا کرد

130. که یافت از خرد بردبار تو مدخل

131. عقیدت تو حصاریست پر ز خیر و صلاح

132. که معصیت نتواند بدان رساند خلل

133. مروّت تو دیاریست پر ز داد و دهش

134. که معذرت نتواند درو نمود عمل

135. هزار مرحله برتر جهد ز اول عمر

136. مهابت تو اگر پس زند لگام اجل

137. سپهر منزلتا چند نکته ای دارم

138. اگر قصور ادب نیست بر درت مرسل

139. سه ماه شد که درین کشورم نمی دانم

140. که همّت از چه قبیل است و شفقت از چه قبل

141. به هیچ کس نه تحیّت فرستم و نه دعا

142. به هیچ درنه گرانی فروشم و نه کسل

143. درنگ را نگرفتم شگون مگر به خراب

144. سئوال را نشنیدم صدا مگر ز جبل

145. ازین دیار نرفتن خوشم نیامده است

146. بسیج راه نمی یابدم نكو فيصل

147. نیم نبی که براقم ز آسمان آرند

148. نیم رسل که ز سنگم برآورند جمل

149. ورق گشوده ام و بدره بسته ام به میان

150. مدیح خوانده ام و بذل کرده ام به بغل

151. منم به معجزۀ شعر افضل الشّعرا

152. حقم رسول نکرد ارنه می شدم مرسل

153. رطوبت سخنم نشو بر زمانه کشد

154. زمن جمال جهانست پر حلی و حلل

155. اگر ورق بفشارم ز آب سازم جو

156. وگر قلم بفشانم ز مشگ سازم تل

157. درین قبیله مرا نیست قدر یک پشّه

158. درین طويله مرا نیست قرب یک خردل

159. مگر تو بلبل گلزار خاطرم گردی

160. وگرنه نگهت گل می دهد صداع جعل

161. به محمل سفرم بیش از آن حدی درده

162. که جای گرم شود آفتاب را به حمل

163. ورق ز عرضه من در مپیچ کامده است

164. ره عزیمت من تنگ چون ره جدول

165. رسان به مرجع و مأوای خود نظیری را

166. که عمر رفته بری بازپس به روز ازل

167. همیشه تا به بدی نام بخل مشهورست

168. مدام تا به نکویی است نام جود مثل

169. به خیر کوش و کرم کن که کارسازی خلق

170. نه نعمتی است که بر وی توان گزید بدل

171. به خصم و دوست نکویی خوشست گو می شو

172. حسود کشته چو زنبور در میان عسل

173. همیشه بزم تو رنگین به نقل و شمع و شراب

174. دل عدوی تو همچون کباب در منقل


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سرو من برخاست، از قدش قیامت شد پدید
* غیر آن قامت که من دیدم قیامت را که دید؟
شعر کامل
هلالی جغتایی
* مردم کوته نظر در انتظار محشرند
* دیده روشندلان آیینه محشر بود
شعر کامل
صائب تبریزی
* بده یک جام ای پیر خرابات
* مگو فردا که فی التأخیر آفات
شعر کامل
مولوی