نظیری نیشابوری_دیوانقصیده ها (فهرست)

قصیده شمارۀ 27 : ايضاً این قصیده در مدح صاحبی ابوالفتح بهادر عبدالرّحیم خان خانان بن بیرام خان واقعست اول مخلّع به مطلع ثانی و آخر متوجّه به مطلع اول مکرّر بجایزه پسندیده معزّز گردیده

1. روزی چو بازمانده ضعیفان ز کاروان

2. دل واله بسیج يساق خدایگان

3. گه وعده ای نهاده گرو در فریب این

4. گه مرکبی گرفته به وام از قبول آن

5. صد رنگ فکر بافته نسّاج آرزو

6. من آسمان نهاده گرو پیش ریسمان

7. چشمم ز اشگ آبله باریده در قدم

8. پایم ز شوق مرحله پیموده در مکان

9. می دید در جریدۀ حالم برادرم

10. گفت ای كمال طبع تو نقصان خاندان

11. تو در نشیب ظلمت و دعوىّ آفتاب

12. تو در حضیض صورت و معنی به آسمان

13. صد دفتر از ثنای تو شد هدیه در وطن

14. یک کاغذ عطای تو نامد به ارمغان

15. از بعد چارده سنه خدمت درین رکاب

16. چون ماه شانزده شبه ای روی در زیان

17. ذوق حضور کلبۀ من هیچ کس نداشت

18. از شهرت تو گشته ام آوارۀ جهان

19. فرزند و مادرند کباب از فراق و من

20. در سایۀ همای تو محتاج استخوان

21. داری سمند قدرت ازین سیل در گذر

22. هستی سوار همّت ازین صف برو جهان

23. از خامه گیر نیزۀ خطّی برو ز جنگ

24. وز طبع آر توسن تازی به زیر ران

25. جهدی که معنیی ز تو ماند به روزگار

26. رستم نیی که از تو نویسند هفت خوان

27. اکنون که انتظام اقارب به نظم تست

28. فکری که منتشر نشود عقد دودمان

29. دستی به نظم رفتنم از آستین برآر

30. تا همچو گوهر از سر کلکت شوم روان

31. می گفت و من به عربده می گفتمش خموش

32. سستی مکن که دولت صاحب بود جوان

33. اقبال رفته رفته رساند به کام دل

34. بر بام پایه پایه توان شد به نردبان

35. زشتست ما به راحت و صاحب به کارزار

36. در خانه میزبان نه و بر سفره میهمان

37. قوت به قدر پرورش شهریار نیست

38. برخیز تا رویم به جایی که می توان

39. گفتیم و عزم جزم نمودیم کز قضا

40. آمد نشان خاص هنر فهم غیب دان

41. اعراض بر برادر و تخفيف من غرض

42. تعطیل بر وظیفه و تعزیل ترجمان

43. خواندیم و از خجالت هم برفروختیم

44. او شمع خاندان شد و من برق خانمان

45. بر عزم خانه جنس غریبی ببار بست

46. آمد به حضرت تو که گیرد خط امان

47. شد مدّتی که خدمت درگاه می کند

48. ممتاز نکته ای نشد از لفظ درنشان

49. هرگه نوشته ام که در رجعتی بزن

50. پاسخ شود که از تو شود این غرض بیان

51. با صد زبان فصاحت هارون نمی خرد

52. گوشی که از کلیم خرد لکنت زبان

53. آنجا ز گوش تا بکریبان صدف پُرست

54. گوهر به بحر ابر چه ریزد به رایگان

55. گفتم مرا مشور که این آب نظم من

56. بر جویبار خاطر او تیره شد روان

57. برگ گلی به جایزه ام هیچ کس نداد

58. با آن که چار فصل سرودم به گلستان

59. بگذار این تجارت ناسودمند را

60. جنس مخر که مایه کنی در سر زیان

61. ور زانکه ثابتی که کنی جرئتی چنین

62. یا آن که واثقی که بری بهره ای چنان

63. عهد قدیم اختر بختم قصیده ای

64. آورده وقت اوج عطارد بر آسمان

65. این شیوه رسم بود که هرگاه بشنود

66. تصحیح حاجتی کندم در ازای آن

67. اکنون گدای جایزۀ رخصت توام

68. برخی ازان قصيده نوشتم ببر بخوان


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* پروانه بر آتش زند از بهرتو خود را
* ای شمع تو هم حرمت پروانه نگه دار
شعر کامل
وحشی بافقی
* چهره ات گل در گریبان می کند آیینه را
* طره ات سنبل به دامان می کند آیینه را
شعر کامل
صائب تبریزی
* گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی
* روا بود که ملامت کنی زلیخا را
شعر کامل
سعدی