نظیری نیشابوری_دیوانقصیده ها (فهرست)

قصیده شمارۀ 6 : این قصیده در وقت عزیمت مکّه در احمدآباد گجرات در ایّام فتح قلعۀ جونه در مدح نوّاب محمّد عزیز اعظم خان کوکه وارد گردیده است

1. مژده در مژدۀ فتحست و ظفر در ظفرست

2. هر طرف مژده رسانندۀ فتحی دگرست

3. فوج در فوج کند نصرت حق استعجال

4. خلق را لشگر آمین و دعا در سفرست

5. همچو شاخ گل خوشبو که گل افشان گردد

6. هر طرف نامه رسان پیک مرصّع کمرست

7. عقد صد درج فرو ریخته کاین مکتوبست

8. مشک صد نافه فرو بیخته کاین ها خبرست

9. گفتم این واقعۀ يوسف مصر است مگر؟

10. گفت: نی صاحب این قصّه عزیزی دگرست

11. خان اعظم که به احسان و شجاعت امروز

12. کعبه زو توشه ده و بتکده تاراج گرست

13. گر کرم خاص جوانیست تمامی کرم است

14. ور هنر نشئۀ مردیست تمامی هنرست

15. این گشاد از نظر همّت او شد ورنه

16. حرب کردن به دد و دیو نه حدّ بشرست

17. کارجویان که درین معرکه سبقت جستند

18. پا کشیدند کزین قوم خلاصی ظفرست

19. قفل از مخزن صندوق جواهر برداشت

20. آنچنان سیم و گهر ریخت که گویی حجرست

21. همچو خورشید به عرض سپه آمد بیرون

22. محشری دید که در هر طرفش صد حشرست

23. از سران شکل هوا گلبن زرّین شاخست

24. وز یلان روی زمین مزرع فولاد برست

25. بجهد کوه که از کوس و نفيرش بالست

26. بر پرد دشت که از بیلک و پیکانش برست

27. روی گردون ز دم خنجرشان پر برقست

28. پشت ماهی ز سم مرکبشان پر قمرست

29. در فلک ولوله انداخت که کوچ سپه است

30. در زمین زلزله افکند که عزم سفرست

31. داده فرمان به مهابت که صف آرایی کن

32. خون که بی حکم تو در پوست بجنبد هدرست

33. کرد تعیین عزیمت که به جاسوسی باش

34. گر خلافی کند اندیشه سرش در خطرست

35. دست بر بخت همی سود که هنگام نواست

36. دل به اقبال همی داد که روز هنرست

37. چون نمود از سر میدان علم منصورش

38. تن ز جان خصم تهی کرد که جای حذرست

39. مرگ را در نظر مدّعیان جولان داد

40. فرّ هیجاش که بر دیدۀ بد پرده درست

41. ظلمت از پیش همی جست که اینک آمد

42. آفتابی که چو صبحش دو خلف بر اثرست

43. ظلم از پای درافتاد که نتوان جستن

44. آسمانیست که همراه قضا و قدرست

45. قلب لشگر نه، یکی کوه قوی بنیادست

46. فوج دشمن نه، یکی قلزم زیر و زبرست

47. رشگ بر حملۀ با نصرت انور دارد

48. صفدر روز که برهم زن خیل سحرست

49. ملک را خوش خلفی دایۀ دولت پرورد

50. جان فدای پدری باد که اینش پسر ست

51. مدّعی بی سببی دست ملامت نبرید

52. حرز يوسف دم شمشیر دعای پدرست

53. پسر از پیش و پدر بر اثر او تازان

54. بر سمندی که یکی در نظرش بحر و برست

55. هر کجا حمله او تاج سران پامالست

56. هر کجا شيهۀ او فرق یلان پی سپر ست

57. تک او از اثر حيلۀ خصم آگاهست

58. عزم او را ز ته کار مخالف خبرست

59. را كبش را نرسد چشم که از بس تندی

60. به نگاهی ز نظر غایب و اندر نظرست

61. لشكر خصم محیطی شده از موج سنان

62. او نهنگی که بر آن موج محیطش گذرست

63. از قتال آب به سرچشمۀ تیغش خونست

64. وز عرق عکس در آیینه خفتانش ترست

65. حبس تن را ز دم خنجر او مفتاحست

66. مرغ جان را ز پی ناوک او بال و پرست

67. كفر را تا به زه قبضه کمان در دفع است

68. شرک را تا به بُن دسته سنان در بصرست

69. روبه ار سیر کند بر اثر لشکر او

70. بازیش با جگر و زهرۀ شیران نرست

71. تا سر طرّۀ دستار قضا پر خونست

72. تا بن ناخن چنگال اجل در جگرست

73. غوطه در خون زده صد بار زمین می جستی

74. گر بدیدی که ره از چنبر چرخش بدرست

75. از سراسیمگی خواستن راه گریز

76. نطفه از پشت دوان جانب ناف پدرست

77. همچو روبه که به سوراخ گریزان گردد

78. مرگ را خصم سوی خانۀ خود راهبرست

79. پردلان حمله کنان تیغ زنان می رفتند

80. تا رسیدند به جایی که عدو را مقرست

81. ملک چون حقّ ملک گشت به هم رزمان گفت

82. قسم من بت شکنی مزد شما سیم زرست

83. تا بت و بتکده از شوق عنان وانکشید

84. بت نگه کرد که تا چرخ دوم نور و فرست

85. بی خود از جای درافتاد همانا پنداشت

86. که علی بر کتف خواجۀ خير البشرست

87. آن که دیروز به زنّار میان می بستی

88. از پی طاعتش امروز به هر مو کمرست

89. آتش از نعل سم اسب کسی جسته نشد

90. جست دعوی گر پیکار کز آتش شر رست

91. جام بشکسته و دولت ز مظفّر گشته

92. هر کجا می نگرد تیغ بلا را سپرست

93. می رمد از رمه و دام که این شهر و ده است

94. می جهد از دره و کوه که این بام و درست

95. گر صدایی شنود بر جگرش شمشیرست

96. ور نسیمی گذرد در نظرش نيشترست

97. خاتم از دست کند دور که این درد دلست

98. افسر از فرق نهد زیر کزین رنج سرست

99. چاره داند که گریزست و نداند چه کند

100. که چو سیماب ره از هر طرفش بر خطرست

101. چه کند خصم که سر بر خط فرمان ننهد

102. نقطه را از خط پرگار کجا ره بدرست؟

103. فتح باب ظفر آن بار شد از مدحت من

104. این ثنا نیز کلید در فتحی دگرست

105. پرورش یافتۀ دولت این سلسله ام

106. طبع موزون مرا فتح و ظفر برگ و برست

107. میوۀ نطقم ازین باد و هوا رنگین است

108. شجر طبعم ازین آب و زمین بارورست

109. نصرت از گفتۀ من جوی که فرّخ فالست

110. ثمر از خاطر من چین که مبارک ثمرست

111. پرتو روزبهی از سخنم تابانست

112. وین که ممدوح منست از همه بهروزترست

113. ای کریمی که کسی روبزیان از تو نتافت

114. توشه غارت زدۀ راه تو رو در سفر ست

115. اشگ سیمین مرا مهر روایی برنه

116. که نثار در بیت الله و روی حجرست

117. تا یکی را به جهان برگ و یکی را مرگست

118. تا یکی را ز فلک نفع و یکی را ضر رست

119. پرتو دولت تو روز به روز افزون باد

120. که بر احباب بهشتست و بر اعدا سقرست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بامداد آن لعبت خوش لب ز بهر بوی خوش
* چون گلاب پارسی بر زلف مشک‌آگین زند
شعر کامل
امیر معزی
* با تو گستاخی است گفتن ترک بدخویی نمای
* با دل خود گفته ایم آیینه را بی زنگ ساز
شعر کامل
نظیری نیشابوری
* من چه دارم درنظر تا دل به آن خرم کنم؟
* پسته از یاد شکر در پوست خندان می شود
شعر کامل
صائب تبریزی