نظیری نیشابوری_دیوانقصیده ها (فهرست)

قصیده شمارۀ 7 : این قصیده ایضاً در استدعای صحّت و بیان مدحت ابوالفتح بهادر عبدالرّحیم خان خانان بن بیرام خان گفته شده

1. مگر که صبح ز بالین آسمان برخاست

2. که او چو خاست غبار از دل جهان برخاست

3. محبتّست که با درد شادکام نشست

4. اجابتست که با ضعف کامران برخاست

5. درین دو هفته به حق عطای صحّت تو

6. گر آفتاب به کام دل از جهان برخاست

7. پی علاج تو عطّار صبح را هر روز

8. درین ملالت و غم قفل از دکان برخاست

9. ز دیر یافتن صحّت تنت خورشید

10. بروی عیسی هر روز سر گران برخاست

11. صبا ز عارضه ات شمّه ای به بستان گفت

12. چو کرد نامیه گوش از چمن فغان برخاست

13. بدیده نرگست از تن کشید بیماری

14. به جستجوی رخت رنگ از ارغوان برخاست

15. نسیم یافت سحر رتبت مسیحایی

16. از آنکه چون تو سبک روح و ناتوان برخاست

17. قضا تصدّق بیماری تو می طلبید

18. پی نثار ز هر تن هزار جان برخاست

19. دعای صحّت تو ذرّه ذرّه ام می کرد

20. ز جمله سوخته تر مغز استخوان برخاست

21. زبان ز شکر نبندم از اینکه عارض تو

22. چرا ز عارضه با کاهش و زیان برخاست

23. که در دو هفته مه از فربهی شود خورشید

24. ز بستر اول اگر زار و ناتوان برخاست

25. مگر مزوّر صحّت دهند امروزت

26. که مرغ روح به پرواز از آشیان برخاست

27. فلک به سوی غذا خانۀ تو برد آتش

28. که شعلۀ سحری عنبرین دخان برخاست

29. به ذوق آنکه مگس ران نعمت تو شود

30. صبا ز جیب چمن آستین فشان برخاست

31. حکیم دهر پی صحّت تو از انجم

32. نهاده بر طبق شام ناردان برخاست

33. جهانیان گل و شکّر کشند در آغوش

34. حکایتی مگرت از سر زبان برخاست

35. ز تب چو حسن تو افزود، شد عیان که چسان

36. به شعله رفت خلیل وز گلستان برخاست

37. سری به خرقه جهان برده بود در غم تو

38. که صبح دامن پر زر ز آستان برخاست

39. فغان ز خلق برآمد که خان خانانست

40. پی تصدّق صحّت درم فشان برخاست

41. عیار ناطقه عبدالرّحیم خان که سخن

42. به نام او چو زر از سکّه با نشان برخاست

43. ز فتح اوست چنان پر خروش خاطره

44. که طفل را برحم بند از زبان برخاست

45. به جز سرای عطایش متاع خود نگشود

46. به هر دیار که آواز کاروان برخاست

47. اگر به مایدۀ کاینات خوان آراست

48. هنوز منفعل از پیش میهمان برخاست

49. ایا مسیح مقالی که روز خدمت تو

50. ز شوق دل به عصای اجل توان برخاست

51. هنوز دولت تو شیرخواره بود که چرخ

52. به فکر کار تو چون دایه مهربان برخاست

53. به قصد مردمک چشم شیر شاخ گوزن

54. به دور عدل تو از سینۀ کمان برخاست

55. به یاد پاس تو سر بر نداشت گر صد بار

56. قیامت از ته بالین پاسبان برخاست

57. سپهر جاه تو را طول و عرض می پیمود

58. ز هر طرف که ز جا خاست در میان برخاست

59. نسیم خشم تو بر هرکه بی حجاب و زید

60. نقاب عصمتش از روی خاندان برخاست

61. ایا سپهر جنابی که اهل طاعت را

62. به درگه تو اجابت ز آستان برخاست

63. منم که پرورش روح می توانم داد

64. به شیر سینه که از مریم بیان برخاست

65. روایتست که شخصی در اشتیاق گهر

66. به خشگ ساختن بهر در جهان برخاست

67. ز بس که آب ز دریا به جهد برمی داشت

68. ز ساکنان وی از جهد او فغان برخاست

69. ز زیر آب گهر آن قدر برآوردند

70. که بر مراد دل خویش کامران برخاست

71. بدُر نثاریت امروز من همان شخصم

72. که هرچه خواستم از بحر فکر آن برخاست

73. همیشه نخل قوی تا به تربیت گردد

74. چو با ضعیف نهالی ز بوستان برخاست

75. به خود ببال به صحّت که نخلبند حیات

76. پی طراز تو با عمر جاودان برخاست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* احوال گنج قارون کایام داد بر باد
* در گوش دل فروخوان تا زر نهان ندارد
شعر کامل
حافظ
* پبش امواج خوادث پایداری سهل نیست
* مرد باید تا نیندیشد ز طوفان مرد کو؟
شعر کامل
رهی معیری
* گفتا کجاست آفت گفتم به کوی عشقت
* گفتا که چونی آن جا گفتم در استقامت
شعر کامل
مولوی