اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 130

1. گر سری در سر کار تو شود چندان نیست

2. با تو سختی به سری کار خردمندان نیست

3. گردن ما ز بسی دام برون جست و کنون

4. سر نهادیم به بند تو، که این بند آن نیست

5. ای دل، از میل به چاه زنخ او داری

6. به گنه کوش، که زیباتر ازین زندان نیست

7. شمس را دیدم و مثل قمرش نور نداشت

8. پسته را دیدم و همچون شکرش خندان نیست

9. سنگ جانی، که به سیمین تن او دل ندهد

10. بیش ازینش تو مخوان دل، که کم از سندان نیست

11. در جهان نوش لبی را نشناسم امروز

12. که غلام دهن او ز بن دندان نیست

13. محتسب را اگر آن چهره در آید به نظر

14. عذرها خواهد و گوید: گنه از رندان نیست

15. اوحدی شاد شو از دیدن این روی و مخور

16. غم بی‌فایده چندین، که جهان چندان نیست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* از خویش برون آی که پیراهن بادام
* از پوست چو زد خیمه برون، پرده قندست
شعر کامل
صائب تبریزی
* برون از خود ندارد چاره ای درد دل عاشق
* همان کف مرهم کافور باشد زخم دریا را
شعر کامل
صائب تبریزی
* من خراباتیم و عاشق و دیوانه و مست
* بیشتر زین چه حکایت بکند غمازم
شعر کامل
سعدی