اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 22

1. چون نیست یار در غم او هیچ کس مرا

2. ای دل، تو دست گیر و به فریاد رس مرا

3. سیر آمدم ز عیش، که بی‌دوست میکنم

4. بی او چه باشد؟ ازین عیش بس مرا

5. از روزگار غایت مطلوب من کسیست

6. و آنگه کسی، که نیست جزو هیچ کس مرا

7. ای ساربان شبی که کنی عزم کوی او

8. آگاه کن، یکی به صدای جرس مرا

9. یک بوسه دارم از لب شیرین او هوس

10. وز دل برون نمی‌رود این هوس مرا

11. از عمر خود من آن نفسی شادمان شوم

12. کز تن به یاد دوست برآید نفس مرا

13. باریک آن چنان شدم از غم، که گر شبی

14. بیرون روم به شمع، نبیند عسس مرا

15. هر ساعتم به موج بلایی در افکند

16. سیلاب ازین دو دیدهٔ همچون ارس مرا

17. یاری که اصل کار منست، ار به من رسد

18. با اوحدی چه کار بود زین سپس مرا؟


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گوهر پاک از کجا عالم خاک از کجا
* بر چه فرود آمدیت بار کنید این چه جاست
شعر کامل
مولوی
* خنک آن درد که یارم به عیادت به سر آید
* دردمندان به چنین درد نخواهند دوا را
شعر کامل
سعدی
* ثمر در پای خود افشاندن از هر نخل می آید
* خوشانخلی که فیض خود به جای دور می بارد
شعر کامل
صائب تبریزی