اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 373

1. باز پیوند، که دوری به نهایت برسید

2. چارهٔ درد دلم کن، که به غایت برسید

3. هیچ بر من نکنی چشم عنایت از خشم

4. تا دگر بار به گوشت چه حکایت برسید؟

5. رحمتی کن، که ز هجران تو حال دل من

6. قصه‌ای شد، که به هر شهر و ولایت برسید

7. جان همی دادم اگر زانکه خیال تو نه زود

8. یاد می‌داد دل من که عنایت برسید

9. خط سبز تو مرا در خطر انداخته بود

10. بوی آن زلف سیاهم به حمایت برسید

11. خبرت نیست که در عشق تو از دشمن و دوست

12. بر من خسته چه بیداد و جنایت برسید؟

13. اوحدی راز دل خویش بپوشید ولی

14. همه آفاق حدیثش به روایت برسید


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* فریاد مردمان همه از دست دشمنست
* فریاد سعدی از دل نامهربان دوست
شعر کامل
سعدی
* گوش اگر داری درین بستانسرا هر غنچه ای
* می کند با صد زبان تلقین خاموشی ترا
شعر کامل
صائب تبریزی
* سایه قد تو بر قالبم ای عیسی دم
* عکس روحیست که بر عظم رمیم افتادست
شعر کامل
حافظ