اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 540

1. عشقت چو ستم کرد و جفا بر تن و توشم

2. از ناله و زاری نتوان کرد خموشم

3. من عاشق آن گوشهٔ چشمم، به رفیقان

4. پیغام بده تا: ننشینند به گوشم

5. ساقی، بده آن جام و ز من جامه برافگن

6. تا خرقه دگر بر سر زنار نپوشم

7. بادم مده، ای یار، چنان ورنه بیفتم

8. آتش منه، ای دوست چنین ور نه بجوشم

9. چون بوی تو مستم نکند در همه عالم

10. هر می که به دست آرم و هر باده که نوشم

11. بر پای غلامان تو گر روی نمالد

12. این سر، نگذارم که بود بر سر دوشم

13. با دست حدیث دگران پیش دل من

14. تا باد حدیث تو رسانید به گوشم

15. بر فرق من ار تیغ نهد دست تو صد بار

16. یک موی ز فرقت به جهانی نفروشم

17. ای اوحدی، از بی‌ادبیها که ببینی

18. فردا خبرم گوی، که امشب نه به هوشم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* جز شب و روز مکرر در بساطش هیچ نیست
* عمرها زیر فلک چون خضر اگر پاید کسی
شعر کامل
صائب تبریزی
* کنون که از کمر کوه موج لاله گذشت
* بیار کشتی می، نوبت پیاله گذشت
شعر کامل
صائب تبریزی
* به مشکین کمند اندرآویخت چنگ
* به فندق‌گلان را بخون داد رنگ
شعر کامل
فردوسی