سعدی_بوستانباب چهارم در تواضع (فهرست)

شمارهٔ 16-حکایت

1. به خشم از ملک بنده‌ای سربتافت

2. بفرمود جستن کسش در نیافت

3. چو بازآمد از راه خشم و ستیز

4. به شمشیر زن گفت خونش بریز

5. به خون تشنه جلاد نامهربان

6. برون کرد دشنه چو تشنه زبان

7. شنیدم که گفت از دل تنگ ریش

8. خدایا بحل کردمش خون خویش

9. که پیوسته در نعمت و ناز و نام

10. در اقبال او بوده‌ام دوستکام

11. مبادا که فردا به خون منش

12. بگیرند و خرم شود دشمنش

13. ملک را چو گفت وی آمد به گوش

14. دگر دیگ خشمش نیاورد جوش

15. بسی بر سرش داد و بر دیده بوس

16. خداوند رایت شد و طبل و کوس

17. به رفق از چنان سهمگن جایگاه

18. رسانید دهرش بدان پایگاه

19. غرض زین حدیث آن که گفتار نرم

20. چو آب است بر آتش مرد گرم

21. تواضع کن ای دوست با خصم تند

22. که نرمی کند تیغ برنده کند

23. نبینی که در معرض تیغ و تیر

24. بپوشند خفتان صد تو حریر


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چشمم از آینه داران خط و خالش گشت
* لبم از بوسه ربایان بر و دوشش باد
شعر کامل
حافظ
* زخم خونینم اگر به نشود به باشد
* خنک آن زخم که هر لحظه مرا مرهم ازوست
شعر کامل
سعدی
* سرو من برخاست، از قدش قیامت شد پدید
* غیر آن قامت که من دیدم قیامت را که دید؟
شعر کامل
هلالی جغتایی