سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 418

1. گر دست دهد هزار جانم

2. در پای مبارکت فشانم

3. آخر به سرم گذر کن ای دوست

4. انگار که خاک آستانم

5. هر حکم که بر سرم برانی

6. سهلست ز خویشتن مرانم

7. تو خود سر وصل ما نداری

8. من عادت بخت خویش دانم

9. هیهات که چون تو شاهبازی

10. تشریف دهد به آشیانم

11. گر خانه محقرست و تاریک

12. بر دیده روشنت نشانم

13. گر نام تو بر سرم بگویند

14. فریاد برآید از روانم

15. شب نیست که در فراق رویت

16. زاری به فلک نمی‌رسانم

17. آخر نه من و تو دوست بودیم

18. عهد تو شکست و من همانم

19. من مهره مهر تو نریزم

20. الا که بریزد استخوانم

21. من ترک وصال تو نگویم

22. الا به فراق جسم و جانم

23. مجنونم اگر بهای لیلی

24. ملک عرب و عجم ستانم

25. شیرین زمان تویی به تحقیق

26. من بنده خسرو زمانم

27. شاهی که ورا رسد که گوید

28. مولای اکابر جهانم

29. ایوان رفیعش آسمان را

30. گوید تو زمین من آسمانم

31. دانی که ستم روا ندارد

32. مگذار که بشنود فغانم

33. هر کس به زمان خویشتن بود

34. من سعدی آخرالزمانم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* لب عیسی صفتش مرده به دم زنده کند
* گر پرد با پر جان جانب کیوان رسدش
شعر کامل
مولوی
* هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال
* با که گویم که در این پرده چه‌ها می‌بینم
شعر کامل
حافظ
* پی افگندم از نظم کاخی بلند
* که از باد و بارانش نیاید گزند
شعر کامل
فردوسی