صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 3711

1. جز آن دهن که ازو خنده سر برون آرد

2. که دیده پسته که از خود شکر برون آرد؟

3. فغان که طوق گلوگیر عشق، قمری را

4. امان نداد که از بیضه سر برون آرد

5. دل از عزیزی غربت نمی توان برداشت

6. ز گوهر آب محال است سر برون آرد

7. برون نمی رود از مجمر تو نکهت عود

8. ز محفل تو کسی چون خبر برون آرد؟

9. به روی سخت توان خرده از بخیل گرفت

10. که آهن از دل خارا شرر برون آرد

11. اگر ز کنج قناعت قدم برون ننهی

12. چو عنکبوت ترا رزق پر برون آرد

13. تو بیجگر کنی اندیشه از اجل، ورنه

14. ز شوق راه فنا مور پر برون آرد

15. هزار ناخن تدبیر غوطه زد در خون

16. که تا ز عقده زلف تو سر برون آرد

17. همان ز شوق دل خویش می خورد صائب

18. اگر ز جیب گهر رشته سر برون آرد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* خاطرت از شکوه ما کی پریشان می شود؟
* زلف پر کرده است از حرف پریشان گوش تو
شعر کامل
صائب تبریزی
* ملامتگوی بی‌حاصل ترنج از دست نشناسد
* در آن معرض که چون یوسف جمال از پرده بنمایی
شعر کامل
سعدی
* ز دستم بر نمی‌خیزد که یک دم بی تو بنشینم
* بجز رویت نمی‌خواهم که روی هیچ کس بینم
شعر کامل
سعدی