صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 402

1. ز باران جمع گردد خاطر آشفته مستان را

2. رگ ابری کند شیرازه این جمع پریشان را

3. دل شوریده را گفتم خرد از عشق باز آرد

4. ندانستم که پروای معلم نیست طوفان را

5. چنان شد عام در ایام ما ذوق گرفتاری

6. که آزادی کند دلگیر اطفال دبستان را

7. گذشتم از سر دنیای دون، آسوده گردیدم

8. به سیم قلب از اخوان خریدم ماه کنعان را

9. نگردد وحشت دل کم به زیب و زینت دنیا

10. نسازد نقش یوسف دلنشین دیوار زندان را

11. اسیر عشق چشم از روی قاتل برنمی دارد

12. ز مردم نیست امید شفاعت صید قربان را

13. به آهی ریزد از هم تار و پود هستی ظالم

14. نسیمی می زند بر یکدگر زلف پریشان را

15. نگردد تنگ خلق عشق از بی تابی عاشق

16. غباری نیست از ریگ روان در دل بیابان را

17. ز مشرب آنچه می آید ز صد لشکر نمی آید

18. به یکرنگی توان تسخیر کردن کافرستان را

19. علاج سردی ایام را می می کند صائب

20. خوشا رندی که دارد جمع اسباب زمستان را


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ازنشاط اهل دل ظاهرپرستان غافلند
* پسته دایم در میان پوست خندان می شود
شعر کامل
صائب تبریزی
* چنین پرشور از ان کان ملاحت گر جهان گردد
* رگ تلخی درین بستان به بادامی نمی ماند
شعر کامل
صائب تبریزی
* گل چه داند که درد بلبل چیست؟
* او همین کار رنگ و بو داند
شعر کامل
امیرخسرو دهلوی