صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 5581

1. بیا در جلوه ای سرو روان تا جان برافشانم

2. بیفشان زلف کافر کیش تا ایمان برافشانم

3. مرو ای آفتاب گرمرو چندان ز بالینم

4. که جان چون صبح صادق با لب خندان برافشانم

5. نفس در سینه صبح قیامت بی صفا گردد

6. اگر از دل غبار کلفت دوران برافشانم

7. تو صبح عالم افروزی و من شمع سحرگاهم

8. گریبان باز کن تا بی تأمل جان برافشانم

9. به خون زخم می جوشم، به روی داغ می غلطم

10. نه بیدردم که در بستر گل و ریحان برافشانم

11. چو بر می گردد از آب روان نیکی، همان بهتر

12. که در سرچشمه شمشیر نقد جان برافشانم

13. به دست افشاندنی بی برگ می گردد نهال من

14. ندارم حاصلی چون بید تا دامان برافشانم

15. غبار دل چو سیل افزود از سیر مقاماتم

16. مگر گردره از خود در دل عمان برافشانم

17. شود خار سر دیوارها چون پنجه مرجان

18. به روی خاک اگر سرپنجه مژگان برافشانم

19. چون نقش پا به جا ننشسته گردون کرد پامالم

20. مرا فرصت نداد از گردره دامان برافشانم

21. من آن دیوانه ام کز شور من عالم به وجد آید

22. سر زنجیر اگر در گوشه زندان برافشانم

23. فغان کاین طارم نیلوفری چون غنچه سوسن

24. ندارد آنقدر میدان که من دامان برافشانم

25. ز بس کز دل غبار آلود می آید حدیث من

26. دو عالم گم شود در گرد اگر دیوان برافشانم

27. ز شغل بی شمار درد و داغ عاشقی صائب

28. ندارم آنقدر فرصت که دست از جان برافشانم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دختر رز چند روزی شد که از ما گم شده‌ست
* رفت تا گیرد سر خود، هان و هان حاضر شوید
شعر کامل
حافظ
* بغل از نامۀ احباب پُر کرد و نمی خواند
* که می ترسد شود مکتوب من هم در میان پیدا
شعر کامل
نظیری نیشابوری
* حدیث درست آخر از مصطفاست
* که بخشایش و خیر دفع بلاست
شعر کامل
سعدی