اهلی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 711

1. از سایه خود میرمد دل کز رقیب آزرده شد

2. سگ داند از پی سایه را صیدی که پیکان خورده شد

3. گر کوه بشکافد جگر صاحب نظر یابد ز لعل

4. کز آه سردم سنگ را خون در جگر افسرده شد

5. بوی بهار و جام می تنها مرا مفلس نکرد

6. گل هم بسر مستی چو من هر زر که بودش خورده شد

7. گم بود از خلق آن دهن شد باز پیدا در سخن

8. شیرینی گفتار او حلوای آن گم کرده شد

9. چون سوخت دل در هجر او کی بشکفد از بوی وصل

10. فکری دگر کن ای صبا کان غنچه خود پژمرده شد

11. اهلی که بود از سوز دل همچون چراغ افروخته

12. تا ماند دور از شمع خود مسکین عجب دل مرده شد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دل که آیینه شاهیست غباری دارد
* از خدا می‌طلبم صحبت روشن رایی
شعر کامل
حافظ
* فریاد که از شش جهتم راه ببستند
* آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت
شعر کامل
حافظ
* خون شد دلم به یاد تو هر گه که در چمن
* بند قبای غنچه گل می‌گشاد باد
شعر کامل
حافظ