اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 228

1. تا دلم بر رخ چون ماه تمامت باشد

2. ناله و زاری من بر در و بامت باشد

3. در قیامت همه را چشم بسویی و مرا

4. چشم سوی تو و گوشم به سلامت باشد

5. وصل روی تو جهانی ز خدا میخواهند

6. تا کرا خواهی و پروای کدامت باشد؟

7. تو، که از ناز و تکبر بر خود خاصان را

8. ندهی بار، کجا میل به عامت باشد؟

9. بر من خسته چو وصل تو بگردید حلال

10. مرو اندر پی خونم، که حرامت باشد

11. ز آتش و آب مکن چشم و دلم را ویران

12. تا چو تشریف دهی جا و مقامت باشد

13. رایگان بنده بسی داری و چاکر بیحد

14. اوحدی، نیز رها کن، که غلامت باشد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* نقش لب تو از شکر و پسته بسته‌اند
* زلف و رخت ز نسترن و لاله رسته‌اند
شعر کامل
اوحدی
* چون شجاعت نبود، تیغ کند کار نیام
* جوهری مردی اگر هست، عصا شمشیرست
شعر کامل
صائب تبریزی
* دی شد و بهمن گذشت فصل بهاران رسید
* جلوه گلشن به باغ همچو نگاران رسید
شعر کامل
مولوی