اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 786

1. باغ بهشت بیند بی‌داغ انتظاری

2. آن کش ز در درآید هر لحظه چون تو یاری

3. بر صید گاه دولت نگرفته‌اند هرگز

4. شاهان به باز و شاهین زین خوب‌ترشکاری

5. چون بلبل ار بنالم واجب کند کزین سان

6. در دامن دل من نگرفته بود خاری

7. بر دل گذر نمی‌کرد این روز نامرادی

8. وقتی که بود ما را روزی و روزگاری

9. ایمن نمی‌نشینم، کاسان دهد بکشتن

10. چون ما پیادگان را وانگه چنین سواری

11. همچون علف برآیند از گورم استخوانها

12. بعد از من ار کنی تو بر خاک من گذاری

13. با من مرو، که خصمم عیبت کند، چو بیند

14. من پیر گشته وانگه در دست ازین نگاری

15. این راز چون بدارم پنهان؟ که یافت شهرت

16. ذکرم به هر زبانی، نامم به هر دیاری

17. با دل چو گفتم: ای دل ، کاری کنیم زین پس

18. گفت: اوحدی، نیابی بهتر ز عشق کاری


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* آن دست و آن زبان که درو نیست نفع خلق
* جز چون زبان سوسن و دست چنار نیست
شعر کامل
سنایی
* بیایید بیایید که گلزار دمیده‌ست
* بیایید بیایید که دلدار رسیده‌ست
شعر کامل
مولوی
* ز افتادگی به مسند عزت رسیده است
* یوسف کند چگونه فراموش، چاه را؟
شعر کامل
صائب تبریزی