صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 877

1. اوست روشندل که با چندین زبان چون آفتاب

2. باشدش مهر خموشی بر دهان چون آفتاب

3. می تواند شهپر توفیق شد ذرات را

4. هر که گردد در طلب آتش عنان چون آفتاب

5. خوبی پا در رکاب مه ندارد اعتبار

6. ای خوش آن حسنی که باشد جاودان چون آفتاب

7. خاک را زر، سنگ را یاقوت رخشان می کند

8. هر که قانع شد به یک قرص از جهان چون آفتاب

9. گنج های بیکران غیب در فرمان اوست

10. هر که را دادند دست زرفشان چون آفتاب

11. تا دل گرم که گردد مشرق اقبال او

12. نور داغ عشق نبود رایگان چون آفتاب

13. از فروغ خود خجل چون شمع در مهتاب باش

14. گر به نور خود کنی روشن جهان چون آفتاب

15. هر که را صائب دل گرمی کرامت کرده اند

16. بر همه ذرات باشد مهربان چون آفتاب


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* نزدی شاه رخ و فوت شد امکان حافظ
* چه کنم بازی ایام مرا غافل کرد
شعر کامل
حافظ
* من از تو صبر ندارم که بی تو بنشینم
* کسی دگر نتوانم که بر تو بگزینم
شعر کامل
سعدی
* خطی دارد زمشک ناب ‌گرد ارغوان پیدا
* دلی دارد چو سنگ سخت زیر پرنیان‌ پنهان
شعر کامل
امیر معزی